مسافر غریب

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را
برای تو می‌نویسم در عصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،
وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو!
کلبه‌ی غریبی‌ام راپیدا کن،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام...
"به اندازه تمام انتظارها بی‌قرارت هستم.
اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

محرم

خاطرات خنده دار یک پزشک

پزشکان معمولا خاطرات جالبی از کار و بیمارانشان دارند .
علت جالب بودن این خاطرات یا بخاطر برخوردهای بانمکی است که بیماران با پزشک یا بیماریشان می‌کنند
یا کمبود اطلاعات پزشکی است یا شاید وقوع بعضی اتفاقات
در فضایی که سایه مرگ و بیماری در آن وجود دارد خود به خود تبدیل به طنز می‌شود.
اما مهم اینجاست که یک پزشک عمومی با ذوق اهل شهرکرد هر از چندگاهی
خاطراتش را از این ماجراها در وبلاگش می‌نویسد که بسیار خواندنی هستند:

اصل مطلب در ادامه مطلب

بازیابی فایلهای فلش با Smart Flash Recovery 3.4

امروزه با ارزان شدن حافظه های جانبی یا همان فلاش دیسکها روز به روز روبه افزایش می باشد.  و افراد بسیاری از نیازهای روزمره حمل و نقل اطلاعات مهم خود را از این طریق رفع می نمایند. تصور کنید که شما سهوا یا عمدا اطلاعات مهمی را از روی Flash Disk یا CoolDisk یا Memory Card خود حذف کرده اید، چه اتفاقی می افتد؟ آیا دیگر امیدی به بازگشت فایلهای مهم و حیاتی از دست رفته از حافظه دیسک Flash شما نیست ؟
Smart Flash Recovery نرم افزاری ابزاری کوچک و بسیار مفید و در عین حال کاملا رایگان یا از شرکت نرم افزاری Smart PC Solutions است که محصولات و ابزارهای کمکی ساده و متعددی را برای سیستم عامل ویندوز عرضه کرده است . Smart Flash Recovery به آسانی و تنها با چند کلیک ساده به کاربر  خود اجازه جستجو و بازیابی اطلاعات حذف شده از انواع حافظه های دیجیتالی همچون Flash Drive ها،  USB Drive ها، دوربین های دیجیتالی ، Memory Stick ها، PC Card ها ، Multimedia cardها و Secure Digital Card ها را می دهد

دانلود نرم افزار در ادامه مطلب

پایان آبان

روزها چه زود می گذرند مثل عمر تمام آدمها

روزهای سختی را  در پیش خواهیم داشت

روزهای سرنوشت ساز ، روزهایی که تشخیص دادن مرد از نامرد ناممکن می گردد.روزهایی که حق همه مظلومان خورده می شود و صدای کسی در نمیاید.ظالمین روزگار با غرور می تازند گویی رخش آنها هرگز از پای نخواهد نشت .اما سرنوشت همه چیز را برایشان نوشته و چه تلخ است سرنوشتی که در انتظار این ظالمین می باشد.آه کودک یتیم آه زن بی سرپرست آه مردی که روی بازگشت به خانه و کاشانه خود را ندارد.سخترین لحظه برای مرد وقتی هست که دست خالی به خانه بر می گردد و کودک خردسالش از او می پرسد بابا برایم چه خریدی و پدر شرمگین بی جواب می ماند و مادر بغض می کندو از گوشه چشمش اشک جاری می شود گویی پدر شکسته می شود گویی کوهی از آوار بر روی پدر ریخته می شود .اینها درد جامعه امروزی ماست دردی که درمانش در دست شما مردم زجر کشیده است .

روزهای سختی را در پیش خواهیم داشت.

 

پائیز

پائیز
آغازی است
برای سفر
می بینی
چه بسیارند کوچ کنندگان
فوج فوج پرندگانی که می روند
تا با سوغات بهار
باز هم برگردند
درختان هم دیگر چیزی ندارند
برای پنهان کردن
پاره می کنند جامه هایشان را
تا در این سکوت بزرگ
به تماشا بنشینیم
برهنگی قامتشان را
بی ریا

پائیز یعنی فصلی از زندگی !!!

من و تو

دوست یعنی...

ـ دوست یعنی کسی که وقتی هست آروم باشی و وقتی نیست چیزی توی زندگیت کم باشه

ـ دوست یعنی اون جمله های ساده و بی منظوری که می گی و خیالت راحته که ازش هیچ سوء تعبیری نمی شه

ـ دوست یعنی یه دل اضافه داشتن برای اینکه بدونی هر بار دلت می گیره یه دل دیگه هم دلتنگ غمت می شه

ـ دوست یعنی وقت اضافه ... یعنی تو همیشه عزیزی حتی توی وقت اضافه

ـ دوست یعنی تنهایی هامو می سپرم دست تو چون شک ندارم می فهمیش ...      

ـ دوست یعنی یه راه دو طرفه٬ یه قدم من یه قدم تو ...اما بدون شمارش و حساب و کتاب

ـ دوست یعنی من از بودنت سربلندم نه سر به زیر و شرمنده

 

نبار بارون، زمین جای قشنگی نیست!

نبار بارون، زمین جای قشنگی نیست!

من از جنس زمینم خوب می دانم که اینجا جمعه بازار است!

و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه می دادند

در این جا قدر مردم را به جو اندازه می گیرند

در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان در به در اندازه می گیرند

نبار بارون، زمین جای قشنگی نیست!

من از جنس زمینم خوب می دانم که گل در عقد زنبور است!

ولی سودای بلبل دارد و پروانه را هم دوست می دارد!

ادامه شعر از مسافر

مسافر لحظه ای می گوید از غم

نباربارون ، زمین جای قشنگی نیست!

من از جنس زمینم خوب می دانم که اینجا جای موندن نیست

ولی کسی را  هم پای رفتن نیست

همه از صافی و پاکی می گویند

کسی را یک روده راست نیست!

نبار بارون نبار

کسی قدر تو را نمی داند

کسی شکر تو را نمی گوید

همه از رحمت و برکت می گویند

کسی از درد مرد بی خانه نمی گوید

نبار بارون

نبار که خانه ام بشکست

نبار  آشیانه ام بشکست

دل پر درد دارم

تمام هستیم بشکست

نبار بارون

که  طفل یتیم را چتری نیست

نبار که مادر را مرحمی نیست

که غصه ها دارد این کودک

که تاجر را غمی نیست

نبار بارون

که حاجی چاه دارد

همی گوید همی گوید هر روز

اگر صد سال هم بارون نبارد !

حاجی چه غم دارد؟؟

سکوت خدا

شاید غزلی بگویم...
شاید غزلی بگویم دراین کوچه های تنگ دنیا
شاید از درددلی بگویم با خدای این دو دنیا
شاید روزگاری من هم سکوت خدا را بشنوم
شاید روزگاری من هم به آن آیین بگروم
شاید امشب شاید امروزو شایدم فردا نمی دانم
اما غزلی می گویم ...
غزلی می گویم که در آن وسعت ثانیه ها پیداست
غزلی می گویم که در آن ارزش انسانها به وفاست
که در آن هیچ کس تنها نیست همه چیز زیباست
در شعرم باران را به تصویر می کشم باد را به مهمانی می خوانم و خدا را
پادشاه قصرم می سازم
خاطره ها را در گوشه ای از تصویر می کشم
شاید آبی باشند نمی دانم ولی اکنون شعر من خیس شدست از باران خاطرات
.....و بوی کاه گل می آید از کلماتم بوی ده و روستا و خدا