هجوم زخمها و شانه بی تاب! دشوار است ...
مسافر غریب | يكشنبه, ۱ مرداد ۱۳۸۵، ۰۶:۲۱ ق.ظ |
۶ نظر
گــــــریزی نیست ازتاوان پاییزی که در پیش است
پریشان شو دل از فردا ی خونریزی که در پیش است
چــــه دارید ای غـــــزلهای غبــار آلوده در دفتــر
برای آن شب شعر غم انگیزی که در پیش است
هجـــــوم زخمها و شانه بی تاب !دشـــــوارست
دوام آورد در فصل نمکـــــــریزی که در پیش است
کـــــدامین شمـــــا مردم در این شبــــهای طولانی
یقین دارد به آن زخم سحر خیزی که در پیش است
اگــــر در ســـــر گذر از خویشتن دارید بســــــم الله
مسجل میشود کم کم هرآن چیزی که در پیش است
- ۸۵/۰۵/۰۱
مسافر به کجا چنین شتابان؟
فعلا که روزگار شده یکتاز میدون و مجال نفس کشیدن هم به آدم نمی دهد
این روزها می دانی که بسیار خسته ام و می بینی که بسیار آزرده ام من اما تو را چه شده؟
تو چراااااااااااااااااا؟؟؟
من متنفرم از همه و همه از زندگی از تنفس از عزیزان از آدمها از فامیل آشنا غریب از همه و همه
اما تو را چه شده است تو با خود از چه در ستیزی؟؟؟؟
مسافر دوست من بیش از این بیاندیش که زندگی در گذری بی بازگشت است نگذار به جایی برسی که من رسیده ام اما به حق آبروی فاطمه ی زهرا هیچ گاه به اینجا نرسی که ............
غصه نخور مسافر اینجا ما هم غریبیم
از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم
فرقی نداره بی تو بهار مون با پاییز
نمی بینی که شعرام همه شدن غم انگیز
غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست
اینجا ولی آسمون باریدنم بلد نیست
غصه نخور مسافر فدای قلب تنگت
فدای برق ناز اون چشمای قشنگت
غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری
من که خودم می دونم که تو چقدر صبوری
غصه نخور مسافر بازم می آی به زودی
ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی
غصه نخور مسافر غصه اثر نداره
ز دل تو می دونم هیچ کس خبر نداره
غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند
بهار تو بر می گردی چیزی نمنونده بخند
غصه نخور مسافر تولد دوباره
غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره
غصه نخور مسافر غصه کار گلا نیس
سفر یه امتحانه به جون تو بلا نیس
غصه نخور مسافر تو خود آسمونی
در آرزوی روزی که بیای و بمونی