من نشانی از تو ندارم،اما نشانیام را برای تو مینویسم در عصرهای انتظار، به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن، وارد کوچه پس کوچههای تنهایی شو! کلبهی غریبیام راپیدا کن، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگیام، در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است، پشت دیوار دردهایم نشستهام... "به اندازه تمام انتظارها بیقرارت هستم. اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .
سلام خوبی؟ وبلاگ خیلی قشنگی داری با اجازت چندتا از پست هایی که گذاشتی ( تقریبا همشو ) save کردم البته اگه تو وبلاگم بذارم . با ذکر منبع میذارم امیدوارم همیشه موفق باشی
محو دیدار غرور آسمان بودم وبس که به خاک افتدم خاک آلود و نوشتم با اشک من در این عالم رنگین همین خاکم و بس.
نتراود اشک از چشمانت
مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز
و به اندازه هر روز تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را می خواهد
و به لبخند تو از خویش رها می گردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه