من نشانی از تو ندارم،اما نشانیام را برای تو مینویسم در عصرهای انتظار، به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن، وارد کوچه پس کوچههای تنهایی شو! کلبهی غریبیام راپیدا کن، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگیام، در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است، پشت دیوار دردهایم نشستهام... "به اندازه تمام انتظارها بیقرارت هستم. اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .
تو مرا می فهمی من تو را می خواهم و همین ساده ترین قصه یک انسان است تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی
آه از آن صبر وتحمل کاینچنین خشم گور شد
اشک من باور نمیدارد
نگاهم پشت چشم ماه
یار را در بر نمی آرد
بزن باران دل من سخت غمگین است
عشق مجو از آنکه قلبش دشنه ی کین است
اشک بر چشمم نمی ماند نفسهایم چه سنگین است
ستاره داغ بر چشمان خود از شرم چشمانش
کبوتر داغ بر بالهای خود از آه پروازش
وشاعر داغ بر لبهای خود از خشم اشعارش