ویادت هست در یک عصرپاییزی چه ها کردی؟
مسافر غریب | يكشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۵۸ ب.ظ |
۳۴ نظر
ویادت هست در یک عصرپاییزی چه ها کردی؟
مراتنهای تنها با دلی غمگین رها کردی؟
گذشتی نرم نرمک ازنگاهی مانده در باران
توباچشمان سرگردان چرا اینگونه تا کردی؟
تمام شعرهایم رابرایت یک به یک خواندم
بگو دیوان شعرم راچرا ماتم سرا کردی ؟
وگفتی زیر لب رفتم بمان با درد تنهایی
ندانستی غمی شیرین برایم دست وپا کردی؟
همین امشب دلم میمیرد از احساس تنهایی...
چه می داند کسی شاید به مرگم ا عتنا کردی
- ۸۸/۰۸/۲۴
توبی برگی ومنهم چون تو بی برگم
چو می پیچد میان شاخه هایت هوی هوی باد-
به گوشم از درختان هایهای گریه می آید
مرا هم گریه می باید
مرا هم گریه می شاید
به خود گویم کلاغک در عزای باغ عریان تعزیت خوان است
ودر سوگ بزرگ باغ گریان است " مهدی سهیلی
............."
چه زیبا و دلنشین بود. خیلی خوشم اومد.
بازم بهم سربزن . خوشحال میشم