من نشانی از تو ندارم،اما نشانیام را برای تو مینویسم در عصرهای انتظار، به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن، وارد کوچه پس کوچههای تنهایی شو! کلبهی غریبیام راپیدا کن، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگیام، در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است، پشت دیوار دردهایم نشستهام... "به اندازه تمام انتظارها بیقرارت هستم. اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .
من فانوس به دست
دوره گرد این شبهای سردم ..
برگرد
گم کرده ام راه
برگرد
این بیراهه های سرد مرا گمراه میکند
بر سر دوراهی ایستاده ام
کدامین راه تا رسیدن به تو
مرا همراهی خواهد کرد
برگرد ای جاودان
ای بی مانند
ای عشق
بی تو در هیچ مکانی آرام نمیگیرم
بی تو سردم
بی تو من آماج دردم
برگرد
برگرد که در خیال من آرام آرام جان میگیرد
صدای خسته ی نفسهایت
من فانوس به دست
دوره گرد این شبهای سردم...