مسافر غریب

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را
برای تو می‌نویسم در عصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،
وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو!
کلبه‌ی غریبی‌ام راپیدا کن،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام...
"به اندازه تمام انتظارها بی‌قرارت هستم.
اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

باران

حسن باران این است ، که تبسم دارد

گرد غم از همه چیز ، از همه جا می گیرد

همه جا بر همه کس می بارد. تو برایم باران باش فقط و فقط ...

نسیم وصل

نسیم وصل بر افسردگان چه خواهد کرد

 

  بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد

 

  به من که سوختم از داغ مهربانی خویش

 

  فراق و وصل تو نامهربان چه خواهد کرد

 

  ز فیض ابر چه حـــــاصل گیاه سوخته را

 

  شراب با من افسرده جان چه خواهد کرد

بهاری خواهد آمـد؟

نمی دانــم که یـــاری خواهــد آمــد؟ 

                                  در این سرما بهاری خواهد آمـد؟

گلی خوش بو، با قلبـی پر از عشق        

                                  به این گلـدان خالی خواهد آمـد؟

یکـــی آیـــد کـــه با احســـاس گوید        

                                  به مجنونی که لیلی خواهد آمـد؟

نگین روشنـی بخشـی چو خورشید        

                                  به شبـهای سیاهی خواهد آمـد؟

فاصله ها

ای که تقدیر تو را دور زمن ساخت سلام
نامه ای دارم از فاصله ها
چندشب بود که من خواب تو را میدیدم
خواب دیدم که فراری شده ای
می گریزی از شهر

جارچی ها همه جا نام تورا می خوانند
پاسبانان همه جا عکس تو را می کوبند
توی هر کوی و گذرقصه ی تبعید تو بود
مردم و تیر و تفنگ
اسبهایی چابک
متهم قاتل گلهای سفید
جایزه: یک گل رز
و تو میدانی من عاشق گلهای رزام
دوست دارم بنویسی به کجا خواهی رفت
و چرا مردم این شهر تو را قاتل گل میدانند
نگرانت شده ام
بی جوابم مگذار
پشت پاکت بنویس: متهم قاتل گلهای سفید
توکه میدانی من عاشق گلهای رزام

بهار

بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد

ما در این گوشه زندان و بهار آمده باشد

چه گلی گر نخروشد به شبش بلبل شیدا

چه بهاری که گلش همدم خار آمده باشد

نکند بی خبر از ما به در خانه پیشین

به سراغ غزل و زمرمه یار آمده باشد

از دل آن زنگ کدورت زده باشد به کناری

باز با این دل آزرده کنار آمده باشد

یار کو رفته به قهر از سر ماهم ز سر مهر

شرط یاری که به پرسیدن یار آمده باشد

لاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزی

به تماشای من آن لاله عذار آمده باشد

شهریار این سر و سودای تو دانی به چه ماند

روز روشن که به خواب شب تار آمده باشد

گمشده

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی !

راستی گمشده ات کیست؟کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا بهاری است که از روز ازل پنهان است؟

کیمیاگر




رنج عظیمی است،
وقتی به یادم می آورم که چه چیزهای فراوانی را...
هنوز به تو نگفته‌ام...!

من و تو


خودم را

بهتر از کف دست
بلدم

چشم بسته می دانم
زیر کدام درخت

باید عاشق بشوم
اما...

گم ام می کنی
تا پیدایت می شود

و جای دستت روی
تمام درخت ها مانده

همیشه همین طوریست

تمام جغرافیای من

در یک پس کوچه
تو

گم می شود.

به هم مدیونیم!

به هم مدیونیم!
بابت تمامِ دوستت دارم هایی که نگفتیم…

حـوالـی امـیـد

مـا هـمـه


از حـضـور دیـگـری آمـده ایـم


آمـده ایـم از حـوالـی امـیـد و آدمـی


آوازی بـشـنـویـم و بـرویـم.


نـرفـتـیـم هـم


نـرفـتـیــم !


مـهـم


هـمـیـن حـوالـی امـیـد و آدمـی سـت …