مسافر غریب

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را
برای تو می‌نویسم در عصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،
وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو!
کلبه‌ی غریبی‌ام راپیدا کن،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام...
"به اندازه تمام انتظارها بی‌قرارت هستم.
اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

تماس با ما






































* نام و نام خانوادگی :


* آدرس ایمیل:


موضوع پیام:


*پیام:














دوستان گرامی نظرات شما در ۱۲ ساعت آینده خوانده می شود و پاسخ را به ایمیل شما ارسال خواهم نمود .

با تشکر

مدیر وب سایت






غروب پاییز

دلم خون شد از این افسرده پاییز
از این افسرده پاییز غم انگیز
غروبی سخت محنت بار دارد
همه درد است و با دل کار دارد
شرنگ افزای رنج زندگانی ست
غم او چون غم من جاودانی ست
 
افق در موج اشک و خون نشسته
شرابش ریخته جامش شکسته
گل و گلزار را چین بر جبین است
نگاه گل نگاه واپسین است
پرستوهایی وحشی بال در بال
امید مبهمی را کرده دنبال
نه در خورشید نور زندگانی
نه در مهتاب شور شادمانی
فلق ها خنده بر لب فسرده
سفق ها عقده در هم فشرده
کلاغان می خروشند از سر کاج
که شد گلزار ها تاراج تاراج
درختان در پناه هم خزیده
ز روی بامها گردن کشیده
خورد گل سیلی از باد غضبنک
به هر سیلی گلی افتاده بر خک
چمن را لرزه ها در تار و پود است
رخ مریم ز سیلی ها کبود است
گلستان خرمی از یاد برده
به هر جا برگ گل را باد برده
نشان مرگ در گرد و غبار است
حدیث غم نوای آبشار است
چو بینم کودکان بینوا را
که می بندند راه اغنیا را
مگر یابند با صد ناله نانی
در این سرمای جان فرسا مکانی
سری بالا کنم از سینه کوه
دلم کوه غم و دریای اندوه
اهم می شکافد آسمان را
مگر جوید نشان بی نشان را
به دامانش درآویزد به زاری
بنالد زینهمه بی برگ و باری
حدیث تلخ اینان باز گوید

کلید این معما باز جوید
چه گویم بغض می گیرد گلویم
اگر با او نگویم با که بگویم
 
فرود اید نگاه از نیمه راه
که دست وصل کوتاهست کوتاه
نهیب تند بادی وحشت انگیز
رسد همراه بارانی بلاخیز
بسختی می خروشم های باران
چه می خواهی ز ما بی برگ و باران
برهنه بی پناهان را نظر کن
در این وادی قدم آهسته تر کن
 
شد این ویرانه ویرانتر چه حاصل
پریشان شد پریشان تر چه حاصل
تو که جان می دهی بر دانه در خک
غبار از چهر گل ها می کنی پک
غم دل های ما را شستشو کن
برای ما سعادت آرزو کن

من عزیزترین دارایی ام را جایی در انتهای قلبم پنهان کرده ام.

باران!
این طوفانها هنوز همه چیز را از من نگرفته اند.
هنوز چیزهایی برای من مانده است.
خیال نکن که آن حقیقی ترین هیچ گاه مجال ظهور بر پست ترین وادی را خواهد یافت.
گمان مبر که این چشمهای رهگذر،
این چشمهای جستجوگر قانع،
توان راهیابی به آن گمشده را می یابند.
باران!
کلام محبّت، کلامی نیست که این قدر راحت میان کوچه و بازار روان شود...


باران!
من عزیزترین دارایی ام را جایی در انتهای قلبم پنهان کرده ام.
جایی که هیچ کلمه ای به آنجا نخواهد رسید،
جایی که هیچ دستی به آنجا راه نخواهد برد؛
دارایی ام را نگاه می دارم و هرچه طوفان،
هرچه باد،
هرچه موج بیاید من چیزی را از دست نخواهم داد؛
آن چه ماندنی است، خواهد ماند، خواهد ماند...



باران تنها لحظات اندکی، تنها ثانیه های کوتاهی،
به کوتاهی تمام خوابهایی که دیدم و نیمه رهایم کردند.
کوتاه، تنها، میان چشمهای اندکی،
چیزی از آن عرش روان خواهد شد.
چیزی بی کلام،
سکوتی بی کلام، در نگاهی کوتاه،
که عابری به عابر دیگر می کرد،
عابری که غریبه بود،
عابری که رفت،
رفت، برای آن که رفتن تمام داراییش بود،
برای آن که باید می رفت.
غریب،
غریبه،
رهگذر غریب،
مسافر غریب...


باران!
مرا سفر به کجا می برد؟
کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند؟
کجاست جای رسیدن؟
می گفت از تمامش تنها این را دوست دارم که...

رفتن و رسیدن

هر رفتنی رسیدن نیست ولی برای رسیدن باید رفت.

در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز را بیاموز.

عاشق

همیشه ماندن دلیل بر عاشق بودن نیست خیلی ها می روند تا ثابت کنند که عاشقند

سهم من از تو دوریه

       سهم من از تو دوریه تو لحظه های بی کسیم

                                                  قشنگی قسمت ماست که ما به هم نمیرسیم

متن سخنان توهین آمیز رییس دانشگاه کلمبیا علیه رییس جمهوری

به گزارش خبرگزاری فارس، لی بولینجر رئیس دانشگاه کلمبیا قبل از سخنرانی احمدی نژاد در این دانشگاه گفت: شنیدن عقایدی که ما از آن نفرت داریم تنها شنیدن و نه تایید این عقاید است .ما از شنیدن این عقاید ضعف یا کم تجربگی نداریم .
وی افزود: این اساس آزادی بیان است که ما به کسی که نباید احترام بگذاریم، احترام می گذاریم....به کسانی که با این نشست مخالفت کرده اند می گویم که مخالفت شما را درک می کنم ...از آنهایی که امروز در اثر این اقدام دردمند و ناراحت شده اند، عذرخواهی می کنم و آنچه که در توان داریم انجام می دهیم تا ناراحتی آنها را برطرف کنیم .
رییس دانشگاه کلمبیا گفت: این برنامه هیچ رابطه ای با حقوق سخنران ندارد و تنها برای حق شنیدن و سخنرانی است و آن را برای خودمان انجام می دهیم که بر اساس رسم آزادی است که این ملت را تعریف می کند .
بولینجر افزود: هر کس باید دشمن خود را بشناسد و توان فکری روبه رو شدن با پلیدی را با اخلاق آرام داشته باشد ...
وی گفت : حال به آقای احمدی نژاد درباره دستگیر کردن محققین، روزنامه نگاران و فعالان سیاسی می گوییم ...

فقط به خاطر تو

به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
که خودم را فراموش کردم
ودر دریای عشقت غوطه ور شدم
اری به خاطر تو ای نازنین
فقط به خاطر تو

 

چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجبار است.

شاید آن روز که سهراب نوشت : ((تا شقایق هست زندگی باید کرد )) خبری از دل پر درد گل یاس نداشت باید اینجور نوشت هر گلی هم باشد چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجبار است.

عشق است با تو بودن