مسافر غریب من

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟
چون کوی دوست هست، به صحرا چه حاجت است؟
جانا! به حاجتی که تو را هست با خدا
کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
مرگ هر مادری سخت است
مرگ مادر بزرگ برای نوه اش خیلی سخت است
چون صمیمیت خاصی بین مادر بزرگ و نوه هست .
مادر بزرگ عزیزم روز سه شنبه (اربعین حسینی) دارفانی را وداع گفت و برای همیشه از پیش ما رفت .
برای شادی روحش یه صلوات بفرستین
ای چراغ مهربونی تو شبای وحشت من
ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردید
تو شبو از من گرفتی تو منو دادی به خورشید
اگه باشی یا نباشی برای من تکیه گاهی
میون این همه دشمن تو رفیقی جون پناهی
یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوری برای من شده عادت
ناجی عاطفه من شعرم از تو جون گرفته
رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته
وقتی هر ثانیه شب تپش هراس من بود
وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود
تو با دست مهربونی به تنم مرهم کشیدی
برام از روشنی گفتی پرده شب و دریدی
ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخر من
به سلامت سفر خوش ای یگانه یاور من
مقصدت هر جا که باشه هرجای دنیا که باشی
اون ور مرز شقایق پشت لحظه ها که باشی
خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود
تنها دست تو رفیق دست بی ریای من بود
گرفته سینه زنگار همه غم های دنیا
خسته هستی خنده از لبانت می تکانی . یادت بماند قیمت یک سبد مهربانی را . باید خنده ات را بخاطر
بیاوری زیر باران دلت را بشوری در دلت شاخه ی مهربانی گل بکاری