اگر سکوت کردم معنی آن این نیست که حرفی برای گفتن ندارم
معنی اش را کسی میفهمد که بداند بغض چیست
اگر سکوت کردم معنی آن این نیست که حرفی برای گفتن ندارم
معنی اش را کسی میفهمد که بداند بغض چیست
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبِز سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
من بهار را بی تو دوست ندارم ،
من عشق را بی تو دوست ندارم ،
من نفس کشیدن را بی تو دوست ندارم ،
من زنــدگی را بـــی تـــو دوســــــــــت ندارم .
بگو شعر کدوم شاعر
بدون اسم تو خط خورد
بدون هرم دست تو
تک تک شعرهام
رو دستم مرد
کجای قصه رو کندم
که تو از قلب من رفتی
کدوم خط و بی تو رد کردم ؟
که تو از من گذر کردی
کجای کوچه ی شعرهام
سراغ از چشم تو بگیرم
بگو از کدوم قاصد
سراغ از عشق تو بگیرم
تن زخمی شعرها م بی تو یه حقیره
بدون!! شعر منو و قلبم بدون اسمت میمیره
بدون نبض چشم تو - بدون بوی عطرتو
بگو از کدوم رویا سراغ از عشقت بگیرم ؟؟
سراغ از عشق بگیرم ؟
هر کسی آمد مرا در خویش پیدا کرد و رفت
در نگاهم بی کسی را یک معما کرد ورفت
با کلید خستگی درهای حسرت را گشود
تکه های قلب خود را نذر فردا کرد و رفت
فکرهای خسته اش را پشت افکارم نوشت
نسخه های بی کسی را باز امضا کرد و رفت
در نگاهی که مرورش یاد آبی پاک بود
کینه های کهنه اش را غرق دریا کرد و رفت
دستهایش را پر از باران احساسم نمود
آسمان را در نگاه خاک معنا کرد و رفت
مهربانی دستانت را
در حس قشنگ یک لبخند یافتم
کاش نمی رفتی و دور نمی شدی
آدمهای کهنه و فکرهای فرسوده
تمام عشق های من و تو را دزدیدند
تمام وعده های من و تو
تمام رویاهای من و تو
زیر آوار یک حس کهنه
مدفون شد
چگونه می توانم ذهن خویش را
از تو پاک کنم؟
ای کاش هیچ وقت ذهنی نداشتم
تا وقتی تو را گم میکردم
نمی فهمیدم
از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛ با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند
زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛
پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند . . .