فقط تویی که میشوی پس از خدا، خدای من
برای آخرین سفر چه دل شکسته میروی
چقدرگریه میچکد ز کوله بار چشم تو
و من چه پیر میشوم در انتظار چشم تو
نگاه خیس پنجره میان کوچه وا شده
دچار بغض بدرقه، اسیر دردها شده
سکوت کوچه عاشق ترنّم عبور تو
و من همیشه تشنه نگاه پر غرورتو
فقط تویی که میشوی پس از خدا، خدای من
و عشق ضجّه میزند میان گریههای من
گره بزن تن مرا به تار و پود این سفر
و یا دل مرا ز من بگیر و با خودت ببر
پس از تو قلب عاشقم سیاه و سنگ میشود
دلم برای چشم تو چقدر تنگ میشود
امید و آرزوی من به چشمهای تو قسم
نرو...بمان...که با تو من به عاشقانه میرسم