مسافر غریب

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را
برای تو می‌نویسم در عصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،
وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو!
کلبه‌ی غریبی‌ام راپیدا کن،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام...
"به اندازه تمام انتظارها بی‌قرارت هستم.
اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

بی تو غریبترینم

بی تو غریبترینم

 بی تو تنهاترینم

دیشب با جاده حرفها زدم...

جاده ای که بین ما فاصله انداخت! جاده ای که تو را از من گرفت! یا مرا از تو!! نمیدانم

اما...کاش هیچگاه مرا به خود نخوانده بود

کاش میگذاشت،چون کودکی در آغوش گرمت بیاسایم

کاش مرا با غربت آشنا نکرده بود

کاش طعم جدایی از تو را هیچگاه نمیچشیدم

کاش مرا باز گردانند...کاش صدای التماسم را بشنود

کاش بی قراریم را ببیند...کاش کمی مهربان تر شود

عزیز من! امشب تو را آرزو دارم

امشب هوای پاک تو را برای نفس کشیدن کم دارم

امشب نوای دلپذیر آوای تو را میخوانم امشب...بی تو بودن را با تمام وجود احساس میکنم

امشب با قاصدک خیال همراه میشوم...شاید مرا به تو رساند

امشب نفسهایم...حرفهایم...اشکهایم...عشقم...و همه وجودم برای توست

برای تو،که عزیزترینی

برای تو مهربانم

ببخش که همه دلتنگیست

که جز دلتنگی برایت چیزی ندارم

بپذیر از این سفرکرده

که جز تو آرزویی ندارد

کاش به اندازه افغانی ها غیرت داشتیم ...

خسته از حق کشی

می خورد دیوار ها دیوار ها روح مرا


می جود زنجیر ها دستان مجروح مرا


خواب می بینم که توفان سیاهی می برد


خصم عاصی را نه، آری، عصمت نوح مرا


خواب می بینم که درخون ها رها شان کرده اند


آخرین قصّاب آهو های مذبوح مرا


خواب می بینم که دفتر های شعرم مرده اند


می برد مرداب ماتم های مشروح مرا


می پرم از خواب، در بسته است دورم تیرگی است


می خورد دیوار ها دیوار ها روح مرا

منبع: وبلاگ مروارید باقری

Unknown

آنگاه شما پیروز خواهید شد !

گاندی : ابتدا شما را نادیده می گیرند ، بعد به شما می خندند ، بعد با شما مبارزه می کنند ، آنگاه شما پیروز خواهید شد !

استمرار لحظه های دوست داشتن

 

فرق است بین دوست داشتن و داشتن دوست! دوست داشتن امری لحظه ایست ولی داشتن دوست، استمرار لحظه های دوست داشتن است

هیچ جشنی برای هیچ کدام از ما بزرگ‌تر و عزیزتر از این روزهای ظفرمند و تاریخ‌ساز کشور عزیزمان ایران نیست. زندگی این روزهای ما خودش جشن و شادمانی است. ما کودتایی سیاه را شکست داده‌ایم و این دستاورد سزاوار پایکوبی‌هاست. اگر پدرمان‌مان نخستین نسلی بودند که پس از سال‌ها در جنگی که میان ایران و قدرت‌های خارجی درگرفت نگذاشتند ذره‌ای از خاک میهن تسلیم بیگانه شود، ما اولین نسلی هستیم که پوزه‌ی کودتاچیانی سیاه‌اندیش را به خاک مالیده‌ایم. ما کاری کردیم که دشمنان آزادی این خاک امروز خودشان هم درمانده‌اند که چه کنند با نقشه‌های شومی که شبانه کشیده بودند؛ اما همه یک به یک به تدبیر هوشیاری ما نقش بر آب شد. کیست که نبیند ما چگونه بلایی بر سر کودتاگران آورده‌ایم که امروز ذکر هر شب و روزشان «کاش این قدر طمع نمی‌کردیم!» شده است. درود بر ما که به تعبیر سروش «نسل کامکاری» هستیم، نسلی که زوال استبداد را در این خاک جشن خواهد گرفت.
 

از انسانها غمی به دل نگیر؛

 از انسانها غمی به دل نگیر؛

 زیرا خود نیز غمگین اند؛

 با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند؛

 زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛

 پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند...!

من دلم تنگ است...

بگو..

بگو از روزهایی که خاطراتم برایت یخ زدند

بگو از روزهایی که دلت برایم تنگ نبود

بگو از روزهایی که من در آنها نبودم

از روزهایی که آرام بودی و آرام

روزهایی که چه آسان برایت شب شد

و شب هایی که چه آسان به خواب ناز رفتی

و خواب مرا ندیدی

روزهایی که دلت هوای مرا نداشت

و نگاهت بی قرار من نبود

بگو از روزهای بی من...

آسان گذشت؟؟!!!

.

.

.

و من

لحظه هایم گذشت

تلخ و سنگین

با مرور خاطراتت

در مرداب دل تنگی اسیر

روزهایی که به یادت گذشت

روزهای بی قراری

روزهایی که شب نمی شد

و شبهایی که خواب با من و چشمانم بیگانه بود

دلم هوای تو را داشت

و چشمانم همیشه بارانی بود و دلم ابری

غریبه بودم با هر آنچه با تو غریبه بود

و چه آرام با خیالت سخن می گفتم

عزیزم

من دلم تنگ است...

مسافر دلتنگیا از بعد تو بیچاره شد ...

تنها ترین تنهای تو زخم زبونا خورده بود ...

خدانگهداری نکرد چون قبل رفتن مرده بود

مسافر دلتنگیا از بعد تو بیچاره شد ...

بعد از وداع آخرش رفت و دیگه آواره شد