مسافر غریب

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را
برای تو می‌نویسم در عصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،
وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو!
کلبه‌ی غریبی‌ام راپیدا کن،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام...
"به اندازه تمام انتظارها بی‌قرارت هستم.
اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۱۴ مطلب در مهر ۱۳۸۸ ثبت شده است

ببین با غربتش با من چه ها کرد

شبی غمگین  شبی بارانی و سرد

مرا در غربت فردا رها کرد

دلم در حسرت دیدار او ماند

مرا چشم انتظار کوچه ها کرد

به من می گفت تنهایی غریب است

ببین با غربتش با من چه ها کرد

تمام هستی ام بود و ندانست

که در قلبم چه آشوبی به پا کرد

و او هرگز شکستم را نفهمید

اگر چه تا ته دنیا صدا کرد ...

من پذیرفتم شکست خویش

من پذیرفتم شکست خویش را پندهای قلب دور اندیش را // من پذیرفتم که عشق افسانه است /// این دل درد آشنا دیوانه است میروم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم // میروم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش // گر چه تنها تر از من میروی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را . 

مسافر عشق

توی مرداب نگاهت یه نفر داره می میره

دست و پا می زنه اما واسه موندن دیگه دیره

یکی اینجا روبرومه که خرابه آرزوشه

یه مسافرغریبه س که با مردم نمی جوشه

یکی که به خاطر تو با یه دنیا در میفته

حتی واسه بی وفایی شعر عاشقونه گفته

روبروم نشسته بی تو ، زل زده تو چشمای من

می گه با سرخی آواز تلخی سکوتو بشکن

اون منم ، همون که عشقت مثه آینه روبروشه

اون منم ، همون غریبه که با هیچکس نمی جوشه

 

توی مرداب نگاهت یه نفر داره می میره

دست و پا می زنه اما واسه موندن دیگه دیره

                                                     دیگه دیره ، دیگه دیره... 

 

یکی که غروب چشماش از همون مرداب خیسه

خط به خط گلایه هاشو می خونه ، نمی نویسه

                                                      نمی نویسه ، نمی نویسه...

 

زامیاد