مسافر غریب

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را
برای تو می‌نویسم در عصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،
وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو!
کلبه‌ی غریبی‌ام راپیدا کن،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام...
"به اندازه تمام انتظارها بی‌قرارت هستم.
اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۱۴ مطلب در مهر ۱۳۸۸ ثبت شده است

استمرار لحظه های دوست داشتن

 

فرق است بین دوست داشتن و داشتن دوست! دوست داشتن امری لحظه ایست ولی داشتن دوست، استمرار لحظه های دوست داشتن است

هیچ جشنی برای هیچ کدام از ما بزرگ‌تر و عزیزتر از این روزهای ظفرمند و تاریخ‌ساز کشور عزیزمان ایران نیست. زندگی این روزهای ما خودش جشن و شادمانی است. ما کودتایی سیاه را شکست داده‌ایم و این دستاورد سزاوار پایکوبی‌هاست. اگر پدرمان‌مان نخستین نسلی بودند که پس از سال‌ها در جنگی که میان ایران و قدرت‌های خارجی درگرفت نگذاشتند ذره‌ای از خاک میهن تسلیم بیگانه شود، ما اولین نسلی هستیم که پوزه‌ی کودتاچیانی سیاه‌اندیش را به خاک مالیده‌ایم. ما کاری کردیم که دشمنان آزادی این خاک امروز خودشان هم درمانده‌اند که چه کنند با نقشه‌های شومی که شبانه کشیده بودند؛ اما همه یک به یک به تدبیر هوشیاری ما نقش بر آب شد. کیست که نبیند ما چگونه بلایی بر سر کودتاگران آورده‌ایم که امروز ذکر هر شب و روزشان «کاش این قدر طمع نمی‌کردیم!» شده است. درود بر ما که به تعبیر سروش «نسل کامکاری» هستیم، نسلی که زوال استبداد را در این خاک جشن خواهد گرفت.
 

از انسانها غمی به دل نگیر؛

 از انسانها غمی به دل نگیر؛

 زیرا خود نیز غمگین اند؛

 با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند؛

 زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛

 پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند...!

من دلم تنگ است...

بگو..

بگو از روزهایی که خاطراتم برایت یخ زدند

بگو از روزهایی که دلت برایم تنگ نبود

بگو از روزهایی که من در آنها نبودم

از روزهایی که آرام بودی و آرام

روزهایی که چه آسان برایت شب شد

و شب هایی که چه آسان به خواب ناز رفتی

و خواب مرا ندیدی

روزهایی که دلت هوای مرا نداشت

و نگاهت بی قرار من نبود

بگو از روزهای بی من...

آسان گذشت؟؟!!!

.

.

.

و من

لحظه هایم گذشت

تلخ و سنگین

با مرور خاطراتت

در مرداب دل تنگی اسیر

روزهایی که به یادت گذشت

روزهای بی قراری

روزهایی که شب نمی شد

و شبهایی که خواب با من و چشمانم بیگانه بود

دلم هوای تو را داشت

و چشمانم همیشه بارانی بود و دلم ابری

غریبه بودم با هر آنچه با تو غریبه بود

و چه آرام با خیالت سخن می گفتم

عزیزم

من دلم تنگ است...

مسافر دلتنگیا از بعد تو بیچاره شد ...

تنها ترین تنهای تو زخم زبونا خورده بود ...

خدانگهداری نکرد چون قبل رفتن مرده بود

مسافر دلتنگیا از بعد تو بیچاره شد ...

بعد از وداع آخرش رفت و دیگه آواره شد

Unknown

نبودن هرگز به تلخی از دست دادن یک بودن نیست

مسافر رفت

 

 

خداحافظ مسافر غریب جاده ها

وقتی آدم مخاطب خاصی نداره نباید بنویسه

وقتی کسی حرفاتو نمی فهمه نباید حرف بزنی

وقتی ثواب می کنی و کباب میشی نباید ثواب کنی

وقتی کسی نیست که تو را بفهمد تو هم نباید نباشی

اینها بهانه های خوبی هستن برای رفتن

اینها بهانه های خوبی هستند برای ننوشتن

پس از سالها مسافر بودن می شود دیگر مسافر نبود

می شود دیگر از سفر و جاده ننوشت

چون کسی مسافر را درک نمی کنند

چون کسی غربت جاده را نمی داند

خداحافظ مسافر غریب جاده ها

من صبورم اما...

من صبورم اما...
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم
من صبورم اما...
چقدر با همه ی عاشقیم محزونم!
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم
من صبورم اما...
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تنگ غروب
و چراغی که تورا از شب متروک دلم دور کند
من صبورم اما...
آه این بغض گران صبر چه می داند چیست.

سعید حجاریان با قرار تامین وثیقه از زندان‌ آزاد شد

وکیل مدافع انتخابی سعید حجاریان اعلام کرد:‌موکلش با قرار تامین وثیقه از زندان آزاد شد.

منبع : سایت ایرنا