برای تو میخونم که بیایی گریمو ببینی از پشت دیوار
برای تو میخونم که بیایی گریمو ببینی از پشت دیوار
قصه تلخ خداحافظی رو تو دفتر بنویسی برای آخرین بار
شکل دلتنگیم من که دربند شدم اگرچه اسیر تنی سردم
میخام بشناسمت پس منو زندونت کن اگه گریه کردم
لحظه باریدن بارون خاطرات میان اما موندن اثر نداره
تو نیستی و تن خسته من راهی جز رفتن به سفر نداره
وقتی بارون میباره زیر بارون میشینم حرفات یادم میاد
تورو نمیدونم اما دل من روزهای با تو بودن رو میخاد
فرصتت کمه میدونم اما میخاست تو رو لحظه رسیدنت
مسافری تنهام که همیشه منتظرم واسه دوباره دیدنت
از گذشته ها این یادم مونده که گفتی میرم و برمیگردم
اما تو نبودی ببینی در غم نبودنت با خاطره سر میکردم
تا چشم به هم زدم رفتی اما هنوز از نیومدنت بیخوابم
جزیره انتظار من راهی نداره جز اینکه میگه من سرابم
میخام بگم دوستت دارم آخه هنوز رفتن رو باور ندارم
میمیرم و چاره ایم جز وصیت توی لحظات آخر ندارم
برا دور شدن خاطره ها راهی جز رفتنم به غصه نیست
قصه دنیا رو خوندم تا دیدم چیزی غیره یه قصه نیست
اینجا آخر دنیاست میدونم مرگ من بیصداست میدونم
کاشکی دلم بمیره که مردن سهم دل تنهاست میدونم
یه روز عاشق میشی که آشیونت شده لبریزه درد جدایی
سهم تورو از عاشقی تویه دفتر زندگی مینویسن تنهایی
یه روز میاد که باید دستات رو به دل بی کسی بسپاری
روزی که برا گم شدن خاطراتت باید بگی که رهسپاری
میرسی اما اگه بدی دستات رو به حضور خلوت سردی
میایی برا همیشه زیر بارون بری اما نرفته باید برگردی
تو که نیستی شعرهای شبونم اسیر مردنهاست میدونی
بعده تو مردم که رفتنت از اینجا آخر دنیاست میدونی