مسافر غریب

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را
برای تو می‌نویسم در عصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،
وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو!
کلبه‌ی غریبی‌ام راپیدا کن،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام...
"به اندازه تمام انتظارها بی‌قرارت هستم.
اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۶ مطلب در آذر ۱۳۸۸ ثبت شده است

  • بسم الله الرحمن الرحیم

    انا لله و انا الیه راجعون

    من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظرو ما بدلوا تبدیلا

    بزرگ پاسبان تشیع علوی، رادمرد قهرمان و شجاع اسلام و ایران ، اسطوره مقاومت ، مجاهدت، فقاهت و دینداری، سرمایه کم یاب مسلمانی و آزادگی فقیه عالیقدر و مجاهد نستوه آیت الله العظمی منتظری حاج شیخ حسینعلی منتظری(قدس الله نفسه الزکیه )، شربت وصال نوشید و روی در حریم یار نهاد. آن پیکر رنجور و دردکشیده اینک آرام یافته و آن روح خدایی اینک در جوار رحمت رب قرار گرفته است. آن دل دردمند که عمری در غم اسلام و مردم و حقوق آنان تپید و پروای حق داشت، دیگر از تپش افتاده است. فقیه بزرگ شیعه و اسلام شناس بی بدیل و روح ربانی امت اسلام امروز در جوار پیامبر رحمت (ص) و اهل بیت مطهر(علیهم السلام ) اوست.

  • چقدر دور و چقدر نزدیک ...

    ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی

    دلم تنگ است این شبها یقین دارم که می دانی

    صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی

    شدم از درد و تنهایی گلی پژمرده و غمگین

    ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی

      میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم

    چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته می رانی

    تپش های دل خستم چه بی تاب و هراسانند

    به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی

    دلم دریای خون است و پر از امواج بی ساحل

    درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی

    همواره قلب بیمارم به یاد تو شود روشن

    چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی

    مگو با ما چه خواهد کرد این تقدیر

    سلامم را تو پاسخ گوی با آنچه تو را دادم
    که اینجا آدمک بسیار اما باز
    تویی در شهر خاموشی
    همه معنای فریادم
    سلامم را تو پاسخ گوی با لبخند بی تزویر
    بپرس احوال تنهایی من را
    حال اینجایم
    مپرس از اتفاق یاُس فرداها
    مگو با ما چه خواهد کرد این تقدیر
    سلامم را تو پاسخ گوی ای دنیای پاکی ها
    غبارم من ، تو باران باش
    جدایم کن ز این و آن
    رها از منت بی مهر خاکی ها
    سلام من صدای وسعت تنهایی ام
    از انتهای غربتم در شب
    سلام من همان امید تا صبح است
    سلامم را تو پاسخ گوی
    گر دست تمنای مرا خواهی که نگذاری
    اگر خواهی که ننشینم تک و تنها
    در این اندوه و حسرت های تکراری
    سلامم را تو پاسخ گوی ...

    شعر از:بیژن داوری دولت آبادی

    گــــــریزی نیست ازتاوان پاییزی که در پیش است

    گــــــریزی نیست ازتاوان پاییزی که در پیش است

                                 پریشان شو دل از فردا ی خونریزی که در پیش است

    چــــه دارید ای غـــــزلهای غبــار آلوده در دفتــر

                                        برای آن شب شعر غم انگیزی که در پیش است

     هجـــــوم زخمها و شانه بی تاب !دشـــــوارست

                                     دوام آورد در فصل نمکـــــــریزی که در پیش است

     کـــــدامین شمـــــا مردم در این شبــــهای طولانی

                                    یقین دارد به آن زخم سحر خیزی که در پیش است

     اگــــر در ســـــر گذر از خویشتن دارید بســــــم الله

                                 مسجل میشود کم کم هرآن چیزی که در پیش است

    همیشه شعله های بزرگ ناشی از جرقه های کوچک است

    همیشه برای کسی بخند که می دونی به خاطر تو شاد می شه… واسه کسی گریه کن که می دونی وقتی غصه داری و اشک می ریزی برات اشک می ریزه… برای کسی غمگین باش که در غمت شریکه… اگر می خواهید حقیقتی را خراب کنید ، خوب به آن حمله نکنید، بعد از آن دفاع کنید، برای قضاوت در مورد موفقیت خودت ، ببین چه بدست آورده ای و در قبال آن چه از دست داده ای، همیشه شعله های بزرگ ناشی از جرقه های کوچک است ،مرد بزرگ کسی است که در سینه قلبی کودکانه داشته باشد