مسافر غریب

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را
برای تو می‌نویسم در عصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،
وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو!
کلبه‌ی غریبی‌ام راپیدا کن،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام...
"به اندازه تمام انتظارها بی‌قرارت هستم.
اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۱۰ مطلب در آبان ۱۳۸۹ ثبت شده است

کاش نمی رفتی و دور نمی شدی

مهربانی دستانت را

 در حس قشنگ یک لبخند یافتم

کاش نمی رفتی و دور نمی شدی

آدمهای کهنه و فکرهای فرسوده

تمام عشق های من و تو را دزدیدند

تمام وعده های من و تو

تمام رویاهای من و تو

زیر آوار یک حس کهنه

مدفون شد

چگونه می توانم ذهن خویش را

از تو پاک کنم؟

ای کاش هیچ وقت ذهنی نداشتم

تا وقتی تو را گم میکردم

نمی فهمیدم

از انسانها غمی به دل نگیر

از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛ با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند

زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛

پس دوستشان بدار  اگر چه دوستت نداشته باشند . . .

بای واسه همیشه!!!

 وقتی کسی رو نداریم که دوسش داشته باشیم، در به در دنبال یکی میگردیم. همینجوری میگذره و به یکی بر میخوریم که احساس میکنیم که میشه دوسش داشت. پیش خودمون میگیم هیچ وقت تنهاش نمیذارم! اگه بتونیم باهاش دوست بشیم،انگار که دنیا رو بهمون دادن. اون روزای اول خیلی خوشحالیم چون یکی که حس میکنیم دوسش داریمو به دست آوردیم. همینطوری میگذره... تا اینکه میفهمیم طرف هم به ما علاقه مند شده و یه جورایی ما رو میخواد. اونوقته که به عشقمون شک میکنیم و میگیم نکنه اونی که میخوام نباشه؟! اونوقته که بهونه گیریا شروع میشه: دوستم نداری...دروغ میگی... من تورو نمیخوام... من دوست ندارم... احساس میکنم که همش یه دلبستگی موقتی بود و بس!... من و تو به هم عادت کردیم و هیچ وابستگی در کار نیست!اگه چند وقت بدون هم باشیم همه چی فراموشمون میشه...
آخرشم چون دنبال یه بهونه ایم، با یه چیز ساده همه چیز رو تموم میکنیم و بای واسه همیشه!!!

لیست سایتهای دانلود

بی وفا

ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی

دلم تنگ است این شبها یقین دارم که می دانی

صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی

شدم از درد و تنهایی گلی پژمرده و غمگین

ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی

  میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم

چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته می رانی

تپش های دل خستم چه بی تاب و هراسانند

به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی

دلم دریای خون است و پر از امواج بی ساحل

درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی

همواره قلب بیمارم به یاد تو شود روشن

چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی

دلتنگی

خود را به که بسپارم وقتی که دلم تنگ است

 پیـــدا نکنم همـدل- دلــها همه از سنگ است

گویا که در این وادی از عـشق نشانــی نیست

گر هست یکی عاشق آلوده به صد رنگ است

شعر

لحظه ها را چون مسافر باتو می مانم 

                           لحظه های عمر را تا آخر باتو می مانم

توا زمن گریزان اما چه حاصل 

                               منم که تادم آخر   باتو  می مانم 

تو که دیوانه کردن شد خیالت 

                               منم که دیوانه وار با تو می مانم

تو که عاشق شدی بر مال دنیا 

                           منِ بی بضاعت حاتم وارباتو می مانم

تو که لحظه ها را از من گرفتی

                       منم که ثانیه های انتظار با تو می مانم 

تو نخواستی که من باشم کنارت

                              یک عمر مجنون وار با تو می مانم

تو که بر من جفا کردی همیشه

                        منم که یک عمر وفادار با تو می مانم

اگر عاشق شدی از من بریدی

                        بیا که روزهای دشوار با تو می مانم

اگر رفتی که دل عاشق نباشد

                      منم که تا قیامت هوادار با تو می مانم

چه راحت دل بریدی و گذشتی

                            تو رفتی و امیدوار با تو می مانم

تو که با رفتنت سوزاندی دل را

                      با دل سوخته و خاکسار با تو می مانم

تو را با دل چه سودایی بود آخر

                         من گم گشته یوسف وار با تو می مانم

به خاطر قوانین عاشقانه جهان

دستهایم برایت شعر می نویسند

اما تو هرگز نخواهی خواند...

آتش عشق در چشمانم غوطه می زند

ولی تو هرکز نخواهی دید...

نه تو هرگز مرا نخواهی فهمید...

و من با این همه اندوه از کنارت خواهم گذشت

و باز تو درکم نخواهی کرد

مرا صدا کن

وقتی میخواهم تو را در میان کوهستان صدا کنم

مرا صدا کن

به خاطر قوانین عاشقانه جهان

صدایم کن

تا شبیه آفتاب شوم

صدای تو عشق و لبخند است...

صدایم کن

تا از گیا هان عبور کنم

صدایم کن  اه ای ناجی ترانه های جاویدان...

صدایت نازکتر از دل پروانه ها ست

لب هایت در تخیل من می جنبند

صدایم کن...

  صدایم کن...


 

چقدر سخته

چقدر سخته

تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما

وقتی دیدیش هیچ چیزی بجز سلام نتونی بگی . . .

چقدر سخته

وقتی که پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه

اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که هنوز دوسش داری . . .

چقدر سخته

گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار

بار خودتو بشکنی و اونوقت آروم زیر لب بگی

گل من

باغچهء نو مبارک