خود را به که بسپارم وقتی که دلم تنگ است
پیـــدا نکنم همـدل- دلــها همه از سنگ است
گویا که در این وادی از عـشق نشانــی نیست
گر هست یکی عاشق آلوده به صد رنگ است
- ۸۹/۰۸/۰۹
پیـــدا نکنم همـدل- دلــها همه از سنگ است
گویا که در این وادی از عـشق نشانــی نیست
گر هست یکی عاشق آلوده به صد رنگ است
با اینهمه در عین بیتابی صبورم
پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی
سرشاخههای پیچدرپیچ غرورم
هر سوی سرگردان و حیران در هوایت
نیلوفرانه پیچکی بیتاب نورم
بادا بیفتد سایهی برگی به پایت
باری، به روزی روزگاری از عبورم
از روی یکرنگی شب و روزم یکی شد
همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم
خط میخورد در دفتر ایام، نامم
فرقی ندارد بیتو غیبت یا حضورم
در حسرت پرواز با مرغابیانم
چون سنگپشتی پیر در لاکم صبورم
آخر دلم با سربلندی میگذارد
سنگ تمام عشق را بر خاک گورم