لحظه ها را چون مسافر باتو می مانم
لحظه های عمر را تا آخر باتو می مانم
توا زمن گریزان اما چه حاصل
منم که تادم آخر باتو می مانم
تو که دیوانه کردن شد خیالت
منم که دیوانه وار با تو می مانم
تو که عاشق شدی بر مال دنیا
منِ بی بضاعت حاتم وارباتو می مانم
تو که لحظه ها را از من گرفتی
منم که ثانیه های انتظار با تو می مانم
تو نخواستی که من باشم کنارت
یک عمر مجنون وار با تو می مانم
تو که بر من جفا کردی همیشه
منم که یک عمر وفادار با تو می مانم
اگر عاشق شدی از من بریدی
بیا که روزهای دشوار با تو می مانم
اگر رفتی که دل عاشق نباشد
منم که تا قیامت هوادار با تو می مانم
چه راحت دل بریدی و گذشتی
تو رفتی و امیدوار با تو می مانم
تو که با رفتنت سوزاندی دل را
با دل سوخته و خاکسار با تو می مانم
تو را با دل چه سودایی بود آخر
من گم گشته یوسف وار با تو می مانم
پی نوشت: شعر فوق را خرداد۱۳۸۲ سرودم هرنوع کپی برداری از شعر فوق بدون اجازه و بدون ذکر نام وبلاگ مسافر یا اویاق ممنوع می باشد .