مسافر غریب

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را
برای تو می‌نویسم در عصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،
وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو!
کلبه‌ی غریبی‌ام راپیدا کن،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام...
"به اندازه تمام انتظارها بی‌قرارت هستم.
اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۸ مطلب در دی ۱۳۸۸ ثبت شده است

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی

باران ببار که دلم هوایت را کرده

دلم برای باران تنگ شده است

دلم برای صدای قطره هایش تنگ شده است

دلم تنگ است برای پرسه در زیر باران

بارانی که به من آموخت رسم زندگی را

دلم تنگ است برای صدای غرش آسمان

برای ابرهای سیاه سرگردان

برای زمستان ...

در آن روزها بارانی بود

برای قدم زدن در زیر آن و

خالی کردن دلهای پر از غم

مدتی ست که دیگر نه بارانی ست و نه ابری

این روزها تنها یک قلب است که پر از درد دل است

نمی داند که درد دلش را به که بگوید

پس ای باران ببار تا درد دلم را به تو بگویم

بگذار من نیز مانند تو و به همراه تو ببارم

ببارم تا خالی شوم از غصه ها

واز دلتنگی ها رها شوم

اگر بغض گلویم را گرفته

تنها یک آرزو برای خالی شدن خود دارم

آرزوی غروب و باران را دارم

کاش غروبی بیاید همراه با باران برای خالی شدنم

و ای کاش و کاش و کاش ...

باران ببار که دلم هوایت را کرده

از محل کارم و همکارهای مهربونم براتون می نویسم

توی محیط کار ما مهربانی و صداقت حرف اولو می زنه دوتا همکارم کنار دست من هستند که با  هم راحت داریم کار می کنیم.
اگه محیط کار  آروم وپر از حس همکاری باشه آدم موقعه کار احساس خستگی نمیکنه.
ما سه نفر داریم با هم و در کنار هم حتی با یه سیستم کار می کنیم و هر صبح با لبخند به پیشواز هم می رویم.
هر صبح با نشاط شروع به کار میکنیم و در حین کار با همکاری کارامونو پیش می بریم
واقعا توی محیط کار من یکی که اصلا خسته نمی شم .


به امید روزهای بهتر و شیرین تر و با توضیحات بیشتر از محل کارم

من باید چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟

امروز با یه سوال اومدم

من یکی را دوست دارم اما نمی تونم بهش بگم به نظر شما باید چکار کنم؟؟؟

 

شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم

لحظه ها و خاطره ها

حیف لحظه های خوبی که برای تو گذاشتم حیف غصه هایی که خوردم چون ازت خبر نداشتم بعضیها وارد زندگی ما میشوندو خیلی سریع می روند. بعضیها برای مدتی میمانند و روی قلب ما رد پا می گزارند و ما دیگرهیچ گاه همان که بودیم نیستیم تو مرا مثل خاطره ای فراموش کردی و من تو را مثل خاطره ای به یاد سپردم آخه: این رسم توست که خاطره ها رو فراموش کنی ولی من عادت کردم به اونا دل ببندم و باهاشون زندگی کنم .

خواهرزاده مهندس موسوی کشته شد

سایت کلمه، نزدیک به موسوی نوشت:ظهر امروز سیدعلی حبیبی موسوی خامنه خواهرزاده مهندس میرحسین موسوی در حوادث تلخ عاشورای حسینی در تهران کشته شد.

به گزارش کلمه خواهرزاده ۳۵ ساله مهندس موسوی ظهر امروز در نزدیکی خیابان آزادی از ناحیه کتف هدف گلوله قرار گرفت و بعد از انتقال به بیمارستان ابن سینا واقع در فلکه دوم صادقیه جان باخت.هم اکنون مهندس میرحسین موسوی، والدین این مرحوم و جمعی از شخصیت های سیاسی در این بیمارستان حاضر هستند.

خانواده شهید بهشتی هم در پیامی درگذشت خواهرزاده مهندس میرحسین موسوی در مراسم ظهر عاشورا را تسلیت گفتند.
 

مهم نیست که او مال تو باشد ، مهم این است که فقط باشد

می دانی در این جهان کسی هست که با دیدنش رنگ رخسارت تغییر می کند وصدای قلبت آبرویت را به تاراج میبرد ، مهم نیست که او مال تو باشد ، مهم این است که فقط باشد :زندگی کند ، لذت ببرد