مسافر غریب

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را
برای تو می‌نویسم در عصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،
وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو!
کلبه‌ی غریبی‌ام راپیدا کن،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام...
"به اندازه تمام انتظارها بی‌قرارت هستم.
اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۰ ثبت شده است

سکوت و میشکنه صدای ما

من از تو مینویسم کلام تازه ای
تو از من می نویسی که پر آوازه ای

رسیده وقت رفتن نشسته تو چشمام
سکوت مبهم تو شکسته تو صدام

برای کوچه آخر تو همراه منی
برای دل بریدن دلیل رفتنی

می مونه کنج سینم هوای انتظار
میخونم شعر رفتن تا برگرده بهار

تو دریای نگاهت شکسته قایقم
تو دنیای بزرگت غریبی عاشقم

برای شعر خوب تو می خونم
مسافر وقت رفتن خدا حافظ بگو

تو کوله بار عشقی سفر تا راه دور
که زیر سایه بون تو می مونم

سفر تا انتها تو هم با من بیا
تویی همراه من تموم لحظه ها

تو تنها عاشقی برای قصه ها
بیا با من بمون تو نزد جاده ها

که مقصد منتظر برای ما
سکوت و میشکنه صدای ما

Unknown

بسان رود

که در نشیب دره،

سر به سنگ می زند

رونده باش

امید هیچ معجزی ز مرده نیست

زنده باش...!

 

Unknown

ساعت ها را بگذارید بخوابند، بیهوده زیستن را نیازی به شمردن نیست.

قابل توجه خانم های محترمه

زوج جوانی به محله ی جدیدی اسباب کشی کردند . روز اول بعد از صرف صبحانه ، زن متوجه شد که همسایه اش در حال آویزان کردن رخت های شسته است . نگاهی کرد و برگشت و به شوهرش گفت : « زن همسایه لباس ها را تمیز نمی شوید ، شاید هم نمی داند چطور لباس بشوید ، فکر کنم باید پودر لباس شویی بهتری بخرد . » همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت . هر بار که زن همسایه لباس های شسته اش را برای خشک شدن آویزان می کرد . زن جوان همان حرف را تکرار می کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد ، روزی از دیدن لباس های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت : « نه بابا ! مثل اینکه یاد گرفته چطور لباس بشوید . مانده ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده !»

مرد پاسخ داد : « نه عزیزم ! من امروز صبح زودتر بیدار شدم و پنجره هایمان را تمیز کردم ! »

 

روز زن

زن روشن ترین افق پیروزی است؛ پرشکوه ترین اوج موفقیت است؛ بلندترین قله ظفرمندی است؛ اگر در جایگاه واقعی خود باشد، اگر در اوج غرور مهر و مهربانی جاری کند، اگر در کشاکش رنج ها خود را خسته نسازد، خود را ترک نگوید، خود را همان گونه که هست باور کند و بداند که شگفتی خلقت است، روشن ترین افق پیروزی است.

ناصر حجازی درگذشت

بهترین دروازه‌بان تاریخ فوتبال ایران که مدت‌ها با بیماری دست و پنجه نرم می‌کرد، امروز دار فانی را وداع گفت.


 

 

  خبر تلخ است و توضیح بیشتر برایش،‌ سخت‌: "ناصر حجازی دروازه‌بان و مربی سابق فوتبال ایران که با شدت گرفتن بیماری و به کما رفتن در بیمارستان کسری تهران بستری شده، امروز درگذشت. "

حجازی که از ماه‌ها پیش به دلیل بیماری ریوی بارها راهی بیمارستان شده بود، با روحیه خوب و قوای جسمانی‌ که داشت، به سلامت به منزل بازگشت اما این بار و پس از رفتن به کما، بازگشتی به خانه نداشت و در منزل ابدی‌اش آرام گرفت.

حجازی مبارز خوبی بود اما این‌بار انگار دست مرگ، قوی‌تر از پنجه‌های قرص‌ و محکم او بود که سال‌های سال راه را بر توپ بسته بود.

او نمی‌خواست کسی ضعف جسمی و درد کشیدن‌هایش را ببیند تا همچنان نماد جسارت و اتکا به نفس باشد و کسی هم این روزها را ندید.
حجازی خیلی زودتر از اینکه بسترنشین شود، تسلیم مرگ شد تا ایستاده جان داده باشد.

خبر تلخ است.
و دیگر ناصرخان در میان ما نیست...

 منبع:ورزش۳