مسافر غریب

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را
برای تو می‌نویسم در عصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،
وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو!
کلبه‌ی غریبی‌ام راپیدا کن،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام...
"به اندازه تمام انتظارها بی‌قرارت هستم.
اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۱۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

مسافر من

آه ای مسافر من ...

ای جدا ناشدنی ...

گامت را آرام تر بردار... از برم آرام تر بگذر ...

آه  که نمیدانی ... سفرت روح مرا  دو نیمه خواهد کرد...

و شگفتا که زیستن با نیمی از روح   تن را می فرساید ...

بگذار بدرقه کنم واپسین لبخند و نگاه دلنشینت را

مسافر من ...  فراق صاعقه وار را بر نمی تابم ...

جدایی را لحظه لحظه به من بیاموز... آرام تر بگذر ...

وداع طوفان می آفریند... اگر فریاد رعد را در طوفان وداع نمی شنوی

 باران  طوفانی را که می بینی؟

من چه کنم ؟ تو پرواز می کنی و من پایم به زمین بسته است ...

اما نمی دانی ...در نبود تو  از خود تهی می شوم ...

بی تو  نه زمان برایم معنا دارد و نه رسیدن به آرزوهایم... 


 

دلتنگی

گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها

حسرت ها را می شمارم

و باختن ها

وصدای شکستن را

... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم

وکدام خواهش را نشنیدم

وبه کدام دلتنگی خندیدم

که چنین ...