آنهایی که حالا دیگه به درد نمی خورند اما...
سلام بر همه تشنگان محبت سلام بر آنانی که همیشه بوده اند اما به حساب نیامده اند سلام به آنانی که پاره تن دیگران بوده اند سلام بر آنانی که خیلی ها وجودشان از آنها سر چشمه می گیرد و اما امروز... آنها دیگر نیستند و بود و نبودشان برای کسی ارزش و اهمیتی ندارد .
چرا اینقدر زود خوبیها را فراموش می کنید چرا اینقدر زود خود را گم می کنید چرا و هزاران چرای دیگر که تاکنون بی جواب مانده است و کسی پاسخ آن را نمی دهد با آنکه همه می دانند و همه می فهمند اما نمی گویند نمی گویند تا باشند همچنان پایدار ، اما بدانند که این پایداری هم برای آنان نمی ماند چون برای دیگران هم نماند.
باید یک رنگ شد یک رنگ صاف زلال و ساده ، باید از هیچ کس کینه ای به دل نگرفت و هیچ وقت کسی را دشمن خود ندانیم ، اکنون من دلتنگم برای روزهای گذشته برای شبهای گذشته برای ماه هایش سالهایش پاییز و بهارش تابستان و زمستانش .
برای روزهای برفیش برای بارانهای سیل آسایش برای شبنم های لطیفش برای گلهای نوروزش و برای پرستوهای مهاجرش .
چقدر ساده و پاک بودیم چقدر بی ریا وصادق بودیم چقدر همدیگر را دوست داشتیم چقدر برای دیگران احترام قائل بودیم ، چرا شکست؟ چرا رفت؟ چرا نمی شود؟ چرا امروز نیست؟ چرا هرگز بهش نمی رسی ؟ چرا فایده ای ندارد؟ چرا بی خیال شو؟ چرا به تو چه؟چرا چرا چرا؟
مسافر
- ۸۴/۰۹/۲۳
زندگی دوست داشتن دل بستن و عاشق شدن است