روزها، ماهها و سالی که بدون بهنام عزیزم گذشت.
مسافر غریب | پنجشنبه, ۲۹ دی ۱۳۸۴، ۰۹:۱۶ ب.ظ |
۸ نظر
می دانم که دنیا جای تو نبود بیا که عشق تو را می خواند بیا که زندگی بی تو چه دلگیر است بیا که بعد از رفتنت دنیا چه بی رحمانه می تازد .ما محتاج توهستیم . روزهای خوش و بهارهایمان تنها با وجود تو خوش بود و بی تو حتی بهار به من نمی خندد بی تو حتی قناری نمی خواند و گلهای نوروز به احترام وداع تو سرشار از حیا شده و در غنچه خشکیده اند .آنها دوست ندارند بدون حس قدم های آشنای تو دنیا را زیارت کنند .آری من هر روز چشم به راهم و هرروز با یاد و خاطر تو برمی خیزم و با یاد و خاطرات تو می خوابم و همه آرزویم این است که همه خوابهایم خواب تو باشد . ای امید زندگیم ای نوگل باغ زندگی ای همه لطف و صفا بعد از رفتنت دنیا رنگ باخت . بعد از رفتنت ظلم بیداد می کند و ظالمان بر تخت سلطنت تکیه زده و تو را از یاد برده اند روزگار دیوانه وار به ما پشت کرده است سختیهای زندگی هزاران بار بیشتر شده است تو ای تکیه گاه و پناهگاهم تو ای پاره تن من من از صمیم قلب دوستت دارم و وقتی قصد سفر کنم با عکس زیبایت سخنها می گویم و می بوسمش و خداحافظی می کنم . شاید دنیا دوباره اجازه زیارت به من ندهد .من به یادت و به خاطراتت دلخوشم بی صبرانه منتظر روزی هستم که خود را در کنار تو ببینم بهنام عزیزم.
- ۸۴/۱۰/۲۹
مسافر گرامی
بهنام عزیزت توی قلبت جایگاهشه
و تو هر جا که باشی و آن عزیزت هرجا با شه با توست
راستشو بخوایی نمی تونم تایپ کنم الان
چون می دونم که چقدر........................
آروم که شدم میام نظر می ذارم
باشه
بدرود