به کوه مان نگاه میکنم که چه غریبانه اطراف آن را غبار گرفته است و دیدگانم قدرت دیدن آن را ندارند آری زادگاهم سرایم وطنم آنجایی که کودکیهایم در آنجا سپری شد آنجایی که تمامی سنگهایش شاهد شادیها و غم هایم بودند آنجایی که تمامی درختانش یک روزی سایه بانم بودند و تمامی کوهها و تپه هایش پناهگاهم بودند . آنجایی که با خاکش الفت خاصی گرفته بودم و خاکش گهواره زندگیم بود آنجایی که از شبهایش هم نمی ترسیدم چون زادگاهم بود چون در دامن آن بزرگ شده بودم و هستیم همه ازبود .
- ۸۴/۱۰/۲۹