تنهام گذاشتی
مسافر غریب | يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۸:۴۴ ب.ظ |
۹ نظر
دلت را با من ،منو تنها گذاشتی
دلم غم دیدم ه ام تنها گذاشتی
دلم، بی تو سحر را آشنا نیست
شب تار رفتی و تنهام گذاشتی
ز بسکه جور نامردان کشیدم
زبسکه خون دلها من چشیدم
در این دنیای غرق درهیاهو
به راه راز بی پایان رسیدم
مسافر را چرا با خود نبردی
چرا تنهای تنها ، تو پریدی
چرا عهدم شکستی و رفتی
بگو با من مگه از من بریدی
دلم را بی تو هیچ آشنا نیست
دل تنهای تنها را صدا نیست
مسافر را تو دل دادی و رفتی
دل درد آشنایم را دوا نیست
تقدیم به پاره تنم (بهنام عزیزم)
- ۸۵/۰۲/۲۴
این مطلی اشک من را سرا زیر کرد بی اختیار
نمی دونم چی باعث شد یک روزی شبنم قدم به سرزمین و قلمرو حکومت تو
بذاره ؟؟؟
حالا که اومده امیدوارم اومدنش مفید باشه نه مضر