مسافر غریب

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را
برای تو می‌نویسم در عصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،
وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو!
کلبه‌ی غریبی‌ام راپیدا کن،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام...
"به اندازه تمام انتظارها بی‌قرارت هستم.
اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

تنهام گذاشتی

دلت را با من ،منو تنها گذاشتی

                                   دلم غم دیدم ه ام تنها گذاشتی

دلم، بی تو سحر را آشنا نیست

                                   شب تار  رفتی و تنهام گذاشتی

ز بسکه جور نامردان کشیدم

                                  زبسکه خون دلها  من چشیدم

در این دنیای غرق درهیاهو

                                  به راه  راز  بی  پایان   رسیدم

مسافر را چرا با خود نبردی

                                 چرا  تنهای  تنها ، تو     پریدی

چرا عهدم شکستی و رفتی

                                بگو با  من مگه  از  من   بریدی

دلم را بی تو هیچ آشنا نیست

                                دل  تنهای  تنها  را  صدا  نیست 

مسافر را تو دل دادی و رفتی

                               دل  درد  آشنایم  را  دوا  نیست   

تقدیم به پاره تنم (بهنام عزیزم)

                           

  • ۸۵/۰۲/۲۴
  • مسافر غریب

نظرات  (۹)

سلام مسافر گرامی

این مطلی اشک من را سرا زیر کرد بی اختیار
نمی دونم چی باعث شد یک روزی شبنم قدم به سرزمین و قلمرو حکومت تو
بذاره ؟؟؟
حالا که اومده امیدوارم اومدنش مفید باشه نه مضر
می گریم تا گریه کره غصه هایم را آب کند. خیلی دوست دارم بدونم ایا توی این دنیایسنگی کسی هست که ما را درک کنه ؟ما را احساس کنه ؟ بفهمه ما چی میگویم>؟
میدونی وقتی ادم میفهمه توی این دنیا حداقل برای یک نفر مهمه و ارزش حیاتی داره یک نفر هست که با فکر اون شب روصبح کنه و روز صبح کنهچه احساس زیبایی پیدا میکنه؟ن
نمیدونی حالا که دارم این را می نوسیم
چه حالی دارم . شاید ادمهایی باشند که به درد ما مبتلا باشند میدونی گناه ما چیه؟گناه ما اینکه جونیم .عاشقیم.دل داریم.گناه ما اینکه تو این زمونه زندگی میکنیم .که بودن یا نبودن ما برای دیگران مهم نیست.گناه ما اینکه میخواستیم زندگی کنیم. میخواستیم بمونیم بخاطر عشقمون. هستی مون.خودمون ولی افسوس....
میدونی ما پرستوهای عاشقی بودیم که واسه هیچکس مهم نبودیم. حتی واسه پدر و مادرمون
میدونی وقتی فرزاد و دیدم که برای رسیدن به لیلا چه کارهایی که نمیکنه ولی پدر لیلا به خاطر خودخواهی حتی لحظه ای هم به فکر فرزاد نیست اعصابم به هم ریخت.
وقتی دیدم پدر سیاوش او را پسر خودش نمیدونست چون او عاشق دختری بود که پدرش نمیخواست عروسش شود. از خودم پرسیدم چرا؟
چون فقط یکبار صداشو سر پدرش بلند کرده بود که بگه بابا منم ادمم. دل دارم.
وقتی دیدم پدر مریم با سیلی صورت مریم را کبود کرده بود که چرا سیاوش را دوست داره داشتم اتیش میگرفتم
میدونی وقتی مریم رو به روی سیاوش ایستاد و گفت:دارم خرد میشم اون پسر چه حالی داشت: روح سیاوش هم عاشقانه کنار تن بیجان مریم توی اون اتاق سرد و کور بیمارستان از تنش پرواز کرد
باورت میشه؟ هان؟
اخه چرا؟؟؟
چقدر سنگدلی؟؟؟؟
هر که رفت
پاره ای از دل ما را با خود برد
اما
او که با ماست
او که نرفته است
از او بپرسید که چه می کند با دل ما
سلام دوست عزیز وبلاگتون زیباست اما بسیار غمگین خوشحال میشم از این به بعد به وبلاگ جدیدم سر بزنی شاد باشی فعلا...
ممنون که به من سر زدی من شما رو لینک می کنم شما هم اگه ممکنه این کارو انجام بدین خوش باشین فعلا...
سلام دوست گرامی و ناشناس!!!
مسافر گرامی بتز هم که مرا به قلمرو حکومت خود دعوت کردی!!!!
من باز هم م آیم و آن چهره معصوم نادیده بهنام عزیزت جلوی چشمان بی فروغم همراه با لبخندی جان می گیرد لبخندی که حکایت از آرامش درونش دارد لبخندی
که نشان از آرامش روح و جسمش دارداین آرامش عجیبش به من می فهماند که به تو(مسافر)بگویم که خرسند باش از این آرامش و نگران به دلیل از دست دادن مهربانی
چون او...
دوست من میدونم خیلی خیلی سخته اما کنار بیا تا این هجران جان از تن تو نگیرد

همه چیز در جهان برای بودن آدمی است
و درد این است که بودن خود برای چیست؟
چه خنده آورند آنها که بودن خویش را در جهان ابزار چیزی کرده اند
که خود ابزار بودن آنهاست
و چه بسیارند آدمیانی که در این گردونه ابلهانه دور می زنند.
"دکتر شریعتی
......
دفتر بی خطم با خطهایی پریشان منتظر است دستی اورا ورق بزند...
....................................................................بدرورگرامی...
مسافر عزیزم
درود بر شما
راه بی پایان ما راهی است در بستر آرزو هایی که وصالش در نهایت نا متناهی خداست و عشقی که وجهه و نظر آن تمام هستی و رنگ مهر است و محبت آرامشی ابدی در خدایمان خدای پاک
  • مهسا یییییییی!!
  • سلاممممممممممممممممممممممم
    مرسی که امدی خیلی ناز بود بابای
    وبت خیلی با حاله
    اهنگشو خیلی دوس دارممممممممممم
    بابای
    سلام

    چیزی جز سکوت در کوله بارم نیست دوست من
    بدرود

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی