مسافر غریب

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را
برای تو می‌نویسم در عصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،
وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو!
کلبه‌ی غریبی‌ام راپیدا کن،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام...
"به اندازه تمام انتظارها بی‌قرارت هستم.
اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

بهار همینجاست.

کوله ‌پشتی‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد. رفت‌ که‌ دنبال‌ خدا بگردد؛ و گفت: تا کوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت.نهالی‌ رنجور و کوچک‌ کنار راه‌ ایستاده‌ بود.مسافر با خنده‌ای‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ کنار جاده‌ بودن‌ و نرفتن؛ و درخت‌ زیر لب‌ گفت: ولی‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ که‌ بروی ‌ و  بی‌ ره آورد برگردی .
 
کاش‌ می‌دانستی‌ آن‌چه‌ در جستجوی‌ آنی، همین‌جاست
مسافر رفت‌ و گفت: یک‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ می‌داند، پاهایش‌ در گِل‌ است، او هیچ‌گاه‌ لذت‌ جستجو را  نخواهد یافت .و نشنید که‌ درخت‌ گفت: اما من‌ جستجو را از خود آغاز کرده‌ام‌ و سفرم‌ را کسی‌ نخواهد دید؛ جز آن‌ که‌ باید . مسافر رفت‌ و کوله‌اش‌ سنگین‌ بود .هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر پیچ و خم، هزار سالِ‌ بالا و پست. مسافر بازگشت. رنجور و ناامید. خدا را نیافته‌ بود، اما غرورش‌ را گم‌ کرده‌ بود. به‌ ابتدای‌ جاده‌ رسید. جاده‌ای‌ که‌ روزی‌ از آن‌ آغاز کرده‌ بود .
درختی‌ هزار ساله، بالا بلند و سبز کنار جاده‌ بود. زیر سایه‌اش‌ نشست‌ تا لختی‌ بیاساید. مسافر درخت‌ را به‌ یاد نیاورد. اما درخت‌ او را می‌شناخت .
درخت‌ گفت: سلام‌ مسافر، در کوله‌ات‌ چه‌ داری، مرا هم‌ میهمان‌ کن. مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، کوله‌ام‌ خالی‌ است‌ و هیچ‌ چیز ندارم .
درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتی‌ هیچ‌ چیز نداری، همه‌ چیز داری. اما آن‌ روز که‌ می‌رفتی، در کوله‌ات‌ همه‌ چیز داشتی، غرور کمترینش‌ بود، جاده‌ آن‌ را از تو گرفت. حالا در کوله‌ات‌ جا برای‌ خدا هست. و قدری‌ از حقیقت‌ را در کوله‌ مسافر ریخت. دست‌های‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و چشم‌هایش‌ از حیرت‌ درخشید و گفت: هزار سال‌ رفتم‌ و پیدا نکردم‌ و تو نرفته‌ای، این‌ همه‌ یافتی !

درخت‌ گفت: زیرا تو در جاده‌ رفتی‌ و من‌ در خودم. و پیمودن‌ خود، دشوارتر از پیمودن‌ جاده‌هاست.

  • ۸۵/۰۳/۱۱
  • مسافر غریب

نظرات  (۷)

سلام.
خوبی ؟
وبلاگ زیبای داری.
خوشحال میشم به منم سر بزنی.

پـرنــده هـای درونــم چـقــدر غـمگـیــن اند
پرنده هایی که از این پس تو را نمی بـیـنند
نـشـسـتـه انـد کـه شـایـد دوبـاره بــرگـردی
و از سخـاوت دسـتـهای تـو دانـه برچـیـنـند
چـقـدر هـر کـه بـیـاید گـمان کـنـند که توئی
ســـپـیـد پــر بـــزنـنـد و سـیـاه بـنــشـیــنـنـد
بـیـا مـقـابـل چــشـمـان شــاعــرم بــنــشـیـن
که خـنـده های تـو زیـباتـریـن مـضامـین اند
بهار و رحمت عام است و آسمان آبی ست
پــرنـده هـای دل مــن هــنــوز غــمگـیـن اند

منتظر حضور سبزت هستم.
یا علی .
به مید دیدار.
سلام
خواندم و لذت بردم
سلام
خوبی مسافر؟؟؟
خوشحالم که رها شدی
این رهایی و رها بودن را حفظ کن====

چیزی به تحفه نمی دهد عشق مگر خویش را و نمی ستاند مگر ازخویشتن
نه بندی تملک است و نه سودای تصاحب که عشق را عشق کفایت است و نهایت
. هر زخمی را محبت مرهم است‌. زخم‌هایتان را مرهم کنید. دوست بدارید اما نه مانند معامله گران که این کالایی است پست و زمینی‌. همانند آسمانیان دوست بدارید.آنان عشق را برای عشق دوست دارند. زیبایی را چون که زیباست و پاکی را چون که پاک است‌. این عشق هم پاک است و هم زیبا

دفتر بی خطم با خطهایی پریشان منتظر است دستی اورا ورق بزند..
....................................................................بدرورگرامی
سلام عزیز وب خوبی داری امیدوارم موفق باشی در همه امور زندگیت منو فراموش نکن بازم پیشم بیا فلا بای
  • تینا & امین
  • عشق یعنی ساعت ها ایستادند زیر برف و بارون و آفتاب برای دیدن معشوق عاشقی یعنی ماه ها مست دیدار بودن عاشقی یعنی خریدن یه لحظه ناز نگاه معشوق عاشقی یعنی یه نامه برای معشوق که تو دل سیاه شب از سپیدی فردا میگه عاشقی یعنی بو کشیدن دست خط معشوق عاشقی یعنی گریه کردن...گریه کردن...گریه کردن عاشقی یعنی بارها خواب معشوق رو دیدن عاشقی یعنی هر کجا به یاد معشوق بودن عاشقی یعنی غرق لذت شدن حتی از صدای نفس های معشوق
    سلام مسافر تو در جاده رفتی ومن در خودم و بیمودن خود دشوارتر از بیمودن جاده هاست
    بی نهایت قشنگ بود
    کاش همه ی ما قبل از هر چیزی اول خودمون رو کنکاش میکردیم و خودمون رو میشناختیم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی