خسته ام از همه آدمها متنفرم از همه آدمها بیزارم از همه آنها
امشب یکی از طوفانی ترین شبهای زندگی من است از همه بریده ام ، دوست ، آشنا ،فامیل حتی عزیزترین کسانم و حتی آنهایی که یک عمر در کنار آنها زندگی کرده ام . خوب می دانستم که همیشه حرفهایی هست که گفتن آنها خیالم را راحتتر خواهد کرد ولی مصلحت چنین بود تا امشب آنها را نگویم و با غم و درد و اندوه آنها زندگی را ادامه بدهم . خوب می فهمیدم که افرادی از نزدیکان من هستند که چشم دیدن پیشرفت و خوشبختی مرا ندارند و همه فکرشان شده شکست دادن و شکست خوردن من .
اما من امشب همه را گفتم هر چیز که باید گفته می شد هر چیز که تا امشب در دلم بود همه را گفتم و از همه گله کردم و با همه اتمام حجت کردم و حرفهایی که نسبت به من زده بودند همه را گفتم و دیگر پدر و مادر ، خواهر و برادر ، عمه و عمو وفرزندان آنها برایم مهم نیست . مهم این است که من در مقابل آنها شکست نخوردم . اگر امشب از همه آنها بریده ام و تنهای تنها به راه خود ادامه می دهم . خوشحالم از اینکه هیچ قدرتی نتوانست باعث شکست من شود زیرا همه دست به دست هم داده بودند تا شکست یک انسان تنها را ببینند ، غافل از اینکه این انسان همانند کوه مقاوم و همانند دریا خروشان است . آری اکنون من از همه بریده ام از همه متنفرم و از همه بیزارم و تمام ارتباطات را با آنانی که قصد شوم داشته اند قطع نموده ام و قدم در راه سخت تری گذاشته ام اما با خیالی آسوده تر . چون دیگر قدرت این را پیدا کرده ام که دوست و دشمنان خود را بشناسم و مهمتر از آن ،قدرت این را پیدا کرده ام که در مقابل آنها تمام حرفهایم را بگویم و از هیچ قدرتی ترس و هراس نداشته باشم .
خسته ام از همه آدمها متنفرم از همه آدمها بیزارم از همه آنها
- ۸۵/۰۷/۱۷
در عمق جنگل وحشی احساسم
در کلبه محقر چوبی
که چراغش همیشه با دوستی روشن است .
من واژه های مهر نثارت می کنم
و تو ، باز هم با جادوی لبخند به من امید می بخشی
تا باز هم بتوانم بنویسم.....
سلام عزیز .............خیلی مطالب شیوا و زیبایی نوشتی
موفق باشی عزیز ........منتظر حضور پر مهرتون هستم ...........
با تشکر ............ستاره .