مسافر غریب

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را
برای تو می‌نویسم در عصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،
وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو!
کلبه‌ی غریبی‌ام راپیدا کن،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام...
"به اندازه تمام انتظارها بی‌قرارت هستم.
اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

خسته ام از همه آدمها متنفرم از همه آدمها بیزارم از همه آنها

امشب یکی از طوفانی ترین شبهای زندگی من است از همه بریده ام ، دوست ، آشنا ،فامیل حتی عزیزترین کسانم و حتی آنهایی که یک عمر در کنار آنها زندگی کرده ام . خوب می دانستم که همیشه حرفهایی هست که گفتن آنها خیالم را راحتتر خواهد کرد ولی مصلحت چنین بود تا امشب آنها را نگویم و با غم و درد و اندوه آنها زندگی را ادامه بدهم . خوب می فهمیدم که افرادی از نزدیکان من هستند که چشم دیدن پیشرفت و خوشبختی مرا ندارند و همه فکرشان شده شکست دادن و شکست خوردن من .

اما من امشب همه را گفتم هر چیز که باید گفته می شد هر چیز که تا امشب در دلم بود همه را گفتم و از همه گله کردم و با همه اتمام حجت کردم و حرفهایی که نسبت به من زده بودند همه را گفتم  و دیگر پدر و مادر ، خواهر و برادر ، عمه و عمو وفرزندان آنها برایم مهم نیست . مهم این است که من در مقابل آنها شکست نخوردم . اگر امشب از همه آنها بریده ام و تنهای تنها به راه خود ادامه می دهم . خوشحالم از اینکه هیچ قدرتی نتوانست باعث شکست من شود زیرا همه دست به دست هم داده  بودند تا شکست یک انسان تنها  را ببینند ، غافل از اینکه این انسان همانند کوه مقاوم و همانند دریا خروشان است . آری اکنون  من از همه بریده ام از همه متنفرم و از همه بیزارم و تمام ارتباطات را با آنانی که قصد شوم داشته اند قطع نموده ام و قدم در راه سخت تری گذاشته ام اما با خیالی آسوده تر . چون دیگر قدرت این را پیدا کرده ام که دوست و دشمنان خود را بشناسم و مهمتر از آن ،قدرت این را پیدا کرده ام که در مقابل آنها تمام حرفهایم را بگویم و از هیچ قدرتی ترس و  هراس نداشته باشم .

خسته ام از همه آدمها متنفرم از همه آدمها بیزارم از همه آنها

  • ۸۵/۰۷/۱۷
  • مسافر غریب

نظرات  (۸)

  • ستاره و امید
  • تو را به آشیانه پاییز می برم،

    در عمق جنگل وحشی احساسم

    در کلبه محقر چوبی

    که چراغش همیشه با دوستی روشن است .

    من واژه های مهر نثارت می کنم

    و تو ، باز هم با جادوی لبخند به من امید می بخشی

    تا باز هم بتوانم بنویسم.....

    سلام عزیز .............خیلی مطالب شیوا و زیبایی نوشتی

    موفق باشی عزیز ........منتظر حضور پر مهرتون هستم ...........

    با تشکر ............ستاره .
  • مسافر (یک سایت پر از دلتنگی)
  • سلام به همه دوستان مهربان این آدرس وبلاگ دوم من است حتما سر بزنید
    yatoo-yahichkas.blogfa.com
  • مسافر مدیر وبلاگ
  • www.yatoo-yahichkas.blogfa.com


    آدرس وبلاگ دوم مسافر (یا تو یا هیچکس)
  • یک دوستی که زندگی با او در حال وداع است
  • مسافر مهربان داری خطا میروی نرو که این راه به ترکستان است مسافری که من میشناسم خیلی عاقل تر و محکم تر از این حرفاست
  • یک دوستی که زندگی با او در حال وداع است
  • سلام مسافر
    مسافری که من میشناختم خیلی صبور تر و عاقل تر و آقا تر از این حرفهاست
    بذار بهت بگم دوست من این ره که تو می روی به ترکستان است!!!
    یعنی چی این حرفها از تو بعیده تو چرا آخه چرا اگرر زندگی به من مجالی بدهد به تو ثابت خواهم کرد که مادر و پدرت آرزوی پیشرفتت را دارند
    من فعلا میون مرگ و زندگی دارم دست و پا می زنم
    بیشتر فکر کن بیشترو بیشترتر
    اکی
    بهم قول بده که این کارو بکنی
  • مسافر مدیریت وبلاگ
  • سلام دوست عزیز نمی دانم کیستی و در کجای این گیتی پهناور زندگی میکنی و تا چه حد از من و زندگی من اطلاع داری .
    امیدوارم هر چه زودتر خوب شوی و آدرس وب سایت یا ایمیل هم به ما بدی
    اما من واقعا در مورد اطرافیانم درست تصمیم گرفته ام و درست دارم میروم گرچه به ترکستان هم باشد .
    من در طول سالهای اخیر برای آنها هم پدر بودم هم مادر با گریه هایشان فریاد زدم گریستم و اگر در شادیهایشان مرا شریک نکردند در تنهایی های خودم گریستم و صورتم را در این سالیان با سیلی سرخ نگه داشتم دردهای فراوان داشتم و برای رسیدن به کمال راه سختی را پیمودم اکنون آنچه به دست آورده ام به آسانی از دست نمی دهم به به یگانگی خداوند شریف قسم به آبرویی حضرت علی (ع) قسم شب و روز برایشان دعا کردم و هیچ شبی نبود که بی یاد آنها بخوابم دوستشان داشتم اما.... مرا بدجوری رها کردند و بد جوری به من ظلم کردند
    همه چیزم را از من گرفتند دیگر نفس کشیدن برایم سخت شده است و دیگر از آنها فراری هستم چرا که بهترین روزهای عمرم را به پایشان ریختم و شب و روز به خاطرشان رنج کشیدم و غصه خوردم این بود جواب من......
  • یک دوستی که زندگی با او در حال وداع است
  • شاید رفتن بهنام نا خواسته آنها را از تو دور کرد و مهرشان را دریغ خانزاده برو عذر خواهی کن
    بیزاری از آدمها؟
    خانزاده به من بگو که دارم الان درموردت اشتباه میکنم نه اون روزااا؟
    برام بگو که همه چیزو درست کردی مثل روزهای اول خواهش می کنم مراقب دلت باش

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی