من نشانی از تو ندارم،اما نشانیام را برای تو مینویسم در عصرهای انتظار، به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن، وارد کوچه پس کوچههای تنهایی شو! کلبهی غریبیام راپیدا کن، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگیام، در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است، پشت دیوار دردهایم نشستهام... "به اندازه تمام انتظارها بیقرارت هستم. اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .
جناب مسافر من یادم نمی آید جایی ترکها را وحشی خوانده باشم.تازه به دلیل حقی که آذربایجان به خاطر مشروطه به گردن ایران دارد همیشه از آن ستایش کرده ام. در ضمن به شما بگویم که خیلی هم سنگ صولت الدوله و امثالهم را به سینه نزنید چون در زمانی که مردم تبریز هفت ماه در محاصره بودند تا در مقابل دیکتاتوری سر خم نکنند , خانهای قشقایی ولر در جنوب به غارت عشایر از همه جا بی خبر مشغول بودند. برای ایران از لر , ترک یا هر چیز دیگر برتر است. من وقتی می خواهم لر باشم که ایرانی باشم. من هرگز فارس نیستم و نمی خواهم هم که فارس ها مرا قبول کنند چون من یک ایرانی هستم نه فارس. مشکل من هم با تجزیه طلبی است نه هویت طلبی. مسافر جان فراموش نکن ما همه ایرانی هستیم. چندین هزار سال تاریخ و تا دلتان بخواهد همسایه نامهربان داریم پس بر طبل تفرقه نکوبیم درضمن ممنون می شوم اگر بگویی کجا گفته ام ترکها وحشی هستند.
سلام..... من برگ خشکیده ام پس دگر آزارم مده از درخت آفتاده ام مشکل در کارم مده یا بخواهی یا نخواهی من دگر می روم از پیش تو بیش از این با طعنه هایت مزده دارم مده
من هنوز در انتظار توام ... و تا ابد به انتظار تو خواهم نشست ........................................... ........................................... چشم به راهم نذار...
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
سلام دوست عزیز ...
وبلاگ زیبایی دارید ...
به من هم سر بزنید خوشحال میشم ...
موفق باشی ...