زدست خزان کس جدایم نکرد به بوی بهار آشنایم نکرد
مسافر غریب | جمعه, ۱۷ فروردين ۱۳۸۶، ۰۶:۵۸ ب.ظ |
۷ نظر
زدست خزان کس جدایم نکرد به بوی بهار آشنایم نکرد
دریغا در این غربت و بی کسی کسی گریه ای هم برایم نکرد
خدایا در این سینه شوقی نماند شبی آتش غم رهایم نکرد
دلی صادقانه برایم نسوخت کسی از ته دل دعایم نکرد
دریغا که از پشت دیوار غم کسی عاشقانه صدایم نکرد
- ۸۶/۰۱/۱۷
خوبی؟
خوب بود
بازم پیش من بیا
من فردا باید برم مدرسه!