با همین دستای سردم هنوز از تو می نویسم
مسافر غریب | چهارشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۸۶، ۰۶:۱۲ ق.ظ |
۵ نظر
می کشم عکس چشاتو توی دفتر خیالم
واسه گریه تورو می خوام ای بهونه زلالم
وقتی تو پیشم نباشی مثل یه زندونه دنیا
مثل التماس یک مرد توی یک جزیره تنها
مث وحشت یه کابوس تو شبای سردو تاریک
یا به دریا نرسیدن واسه ی یه رود باریک
حالا که بلور اشکام روی گونه هام نشسته
حالا که بغض ترانه تو گلوی من شکسته
می خونم لحظه به لحظه توروبا صدای خسته م
می خونم تا توبدونی دل به چشمای تو بستم
تو شبای بی ستاره م می درخشه روی ماهت
خورشید عشقو می بینم پشت شیشه نگاهت
گرمی سبز نوازش روی گونه های خیسم
با همین دستای سردم هنوز از تو می نویسم
- ۸۶/۰۳/۲۳
شاد باش مسافر باش ولی اهل مسافرت نباش (چرت وپرت گفتم)
از طرف یک پابرهنه
راستی خاک بر سر امیر دوباره یادم رفت سلام