مسافر غریب

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را
برای تو می‌نویسم در عصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،
وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو!
کلبه‌ی غریبی‌ام راپیدا کن،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام...
"به اندازه تمام انتظارها بی‌قرارت هستم.
اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

من عزیزترین دارایی ام را جایی در انتهای قلبم پنهان کرده ام.

باران!
این طوفانها هنوز همه چیز را از من نگرفته اند.
هنوز چیزهایی برای من مانده است.
خیال نکن که آن حقیقی ترین هیچ گاه مجال ظهور بر پست ترین وادی را خواهد یافت.
گمان مبر که این چشمهای رهگذر،
این چشمهای جستجوگر قانع،
توان راهیابی به آن گمشده را می یابند.
باران!
کلام محبّت، کلامی نیست که این قدر راحت میان کوچه و بازار روان شود...


باران!
من عزیزترین دارایی ام را جایی در انتهای قلبم پنهان کرده ام.
جایی که هیچ کلمه ای به آنجا نخواهد رسید،
جایی که هیچ دستی به آنجا راه نخواهد برد؛
دارایی ام را نگاه می دارم و هرچه طوفان،
هرچه باد،
هرچه موج بیاید من چیزی را از دست نخواهم داد؛
آن چه ماندنی است، خواهد ماند، خواهد ماند...



باران تنها لحظات اندکی، تنها ثانیه های کوتاهی،
به کوتاهی تمام خوابهایی که دیدم و نیمه رهایم کردند.
کوتاه، تنها، میان چشمهای اندکی،
چیزی از آن عرش روان خواهد شد.
چیزی بی کلام،
سکوتی بی کلام، در نگاهی کوتاه،
که عابری به عابر دیگر می کرد،
عابری که غریبه بود،
عابری که رفت،
رفت، برای آن که رفتن تمام داراییش بود،
برای آن که باید می رفت.
غریب،
غریبه،
رهگذر غریب،
مسافر غریب...


باران!
مرا سفر به کجا می برد؟
کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند؟
کجاست جای رسیدن؟
می گفت از تمامش تنها این را دوست دارم که...

  • ۸۶/۰۸/۰۷
  • مسافر غریب

نظرات  (۷)

به کوتاهی تمام خوابهایی که دیدم و نیمه رهایم کردند.
سلام همسایه عزیز
خوبی
ممنون از اینهمه احساسات که برامون ارزش میزاری و تایپ میکنی
عزیز اومدم بگم داری همسایتو فراموش میکنیااا
سلام
وب بسیار جالبی داری من که کلی حال کردم
به من هم سر بزن وب جک و اس ام اس دارم ممنون میشم
نظرت رو هم بیان کن
دوستار شما بشیر
www.jokiran.blogfa.com
سلام
خوبید؟
زیبا مثل همیشه
شاد باشید و لباتون خندون....%
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
فقط بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی
دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند دائم ، سکوت مرگبارم را ...
سلم
خوبی خسته نباشی
عالیه
به من هم یه سر بزن.
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما ،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .

می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای ، باران ،
باران،
پر مرغان نگاهم را شست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی