عزیزترین اسماعیل وجودم رو قربانی کردم.
مسافر غریب | چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۱۱:۴۵ ق.ظ |
۰ نظر
بهارِ من نوشتی که من هم بیام! چطور از این اقیانوس آب بگذرم؟ و قبر برادرم رو این طرف تنها بگذارم. کاش می فهمیدی که اون چهار سنگ قبر من رو به این زمین پیچان و ناآرام چهار میخ کردن. و من در سرزمینی می مونم که برای بُن دَهِش بر روی خاکش عزیزترین اسماعیل وجودم رو قربانی کردم.
ای کاش فردوسی نبود و ای کاش شاهنامه نبود و ای کاش کسی ما رو تشویق به بَر کردن شعر شاهنامه نمی کرد تا احساسِ پهلوانی نمی کردیم و باور می کردیم این زمینِ بی تاریخ جایِ موندن نیست! بهم بگو این خاک چقدر باید زخم بخوره تا ما خجالت بکشیم؟ نگو که کاره ای نیستیم
- ۸۷/۰۲/۲۵