مسافر غریب

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را
برای تو می‌نویسم در عصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن،
وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو!
کلبه‌ی غریبی‌ام راپیدا کن،
کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام،
در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام...
"به اندازه تمام انتظارها بی‌قرارت هستم.
اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

عزیزترین اسماعیل وجودم رو قربانی کردم.

بهارِ من نوشتی که من هم بیام! چطور از این اقیانوس آب بگذرم؟ و قبر برادرم رو این طرف تنها بگذارم. کاش می فهمیدی که اون چهار سنگ قبر من رو به این زمین پیچان و ناآرام چهار میخ کردن. و من در سرزمینی می مونم که برای بُن دَهِش بر روی خاکش عزیزترین اسماعیل وجودم رو قربانی کردم.

ای کاش فردوسی نبود و ای کاش شاهنامه نبود و ای کاش کسی ما رو تشویق به بَر کردن شعر شاهنامه نمی کرد تا احساسِ پهلوانی نمی کردیم و باور می کردیم این زمینِ بی تاریخ جایِ موندن نیست! بهم بگو این خاک چقدر باید زخم بخوره تا ما خجالت بکشیم؟ نگو که کاره ای نیستیم

  • ۸۷/۰۲/۲۵
  • مسافر غریب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی