بهنام عزیزم
داداشی عزیزم
نمیدانم امسال برایت چی هدیه میگیرم . دلم را برایت خواهم فرستاد تا بدانی که از دوریت چقدر دلتنگم برایت سالها و ماهها و روزها نوشتم و برای آمدنت دعا کردم و اما تو هرگز خیال برگشتن نداشتی سالهای سال است که از من دور شده ای و مسافر لحظه های بی قرار من شده ای اکنون دلتنگ حضور تو هستم عزیزم اما تو هرگز دلتنگی مرا نخواندی اکنون بخوان ، بخوان که من چگونه بی تو بی تابم و همانند پرنده ای که آشیان گم کرده باشد خراب و ویرانم آری بی تو من هیچ کس وهیچ جایی ندارم و تنهای تنهایم امسال بهار را صفایی نیست درست است که چند سالی در این سر زمین قحط سالی آمده است اما امسال بیشتر از هر سال قحط سالی آمده است امسال کبوتران عشق آسمان آبی را به امید بهار پیمودند اما خبری از بهار عشق نیست .
داداشی خوبم ، بهنام عزیزم من دلتنگیهایم را فقط برای تو می گویم و غم های پنهانم را با تو بیان میکنم تو ای درد آشنای من و توی ای امید و ارزوی دیرینه من ، من دستهای تو را می خواهم تا به عبادت بهار رفته باشم من به روح تو قسم می خورم تا هرگز فراموشت نکرده باشم .
پی نوشت: دوستان عزیز در ارتباط با دادش عزیزم بهنام به آرشیو بهنام عزیزم در همین وب سایت مراجعه فرمائید.
- ۸۷/۱۲/۰۸
چه میتوان کرد جز صبوری...