این هم یه مطلب جالب از همکار ...
مسافر غریب | پنجشنبه, ۱ بهمن ۱۳۸۸، ۰۸:۳۶ ق.ظ |
۱۳ نظر
دیشب پس از ده سال دفتر خاطراتم را گشودم دفتری که در هفده سالگی نوشته بودم موضوع انشایمان ای کاش......بود و من چنین نوشته بودم : ای کاش آسمان بودم ودلم به اندازه آستان چون مینایش وسعت داشت آنقدر که همه چیز در کرانه های آبیش گم می شد . ای کاش آسمان بودم تا هرگاه خسته ازخودشدم وابرهای تیره وتار،اندوه را بر دلم چیره گردانید وزمانی که دلم درآشوب بودنها و نبودنها بود انگاه با تلنگری از درد ،اشکم را بی محابا می ریختم و آن وقت برق نگاهم رنگین کمانی از امید بود که پس از سیلاب اشکم نثار دلهای سنگی آدمیان می شد . ای کاش آسمان بودم تا برای خورشید خانه ای از مهر میساختم تا در هر طلوع و غروبش به مسلخ نرود. ای کاش آسمان بودم تا دیگر نمی گذاشتم که ابرها این حباب های سفید تنها از غصهءبی کسی تیره و تار شوند ای کاش آسمان بودم تا آنقدر بر کویر ها اشک می ریختم تا شور زندگی در آنها دمیده شود ای کاش آسمان بودم تا از پرستو ها راز کوچشان را ،از کبوتر ها راز وفاداریشان را ، از عقاب راز سرافرازیشان را واز زنبور راز اتحادشان را و از پروانه راز عشق را می پرسیدم . آنگاه با ابرهای سفیدم کلمات زیبای هستی را هجی میکردم تا آدمیان الفبای انسانبت را بیاموزند و حقیقت ها را در مسلخ مصلحت ها قربان نکنند وعشق را در بازار برده فروشان به حراج نگذارند . به آنها خواهم گفت که از شمارش اعداد دست بردارید . بدانید که میان پنجره و دیدن همیشه فاصله ای هست . بدانید که سکوت ها فریادند وفریادها حرف های نگفته اند. من از گفتن می مانم اما زبان گجشک ها زبان زندگی است . مطمئنم ......
- ۸۸/۱۱/۰۱
و حال من هم می گویم که ای کاش من هم آسمان بودم از نوع دل نوشته های حنا.
ممنونم واقعا زیبا بود.