چشمانم پُر از بوی نگاه توست
دلم هنوز کوچکتر از آن است که بخواهی از کنارش بگذری. سایه خورشید را ستارهها بردهاند و زخم حضورت در چشمان من جا مانده. وجودت برای دفترم تنها واژه است و برای من "همیشه بهار " زندگی. بگذار ثانیهها از یاد ساعتها بروند تا ردِّ پای شاپرک پُر از اقاقی شود. ای کاش میدانستم تو کی در قلبم شکوفه کردی. در مقابل پنجره، آسمان، نجواکنان در گوشم مژده ستاره را میدهد و اشکهایم بیدلیل از ارتفاع گلها فرو میریزند. همرنگ آینه شده ای تا با خورشید نوربارانت کنم. شاپرکهایم روی شانهات لانه دارند و خواستنِ تو بالِ پرواز حسن یوسف شده. به حرمتِ ترانه میثاقمان، برای چشمهایم شعری بگو. ببین چقدر صادقانه واژهها را روی وسعت سفید کاغذ ریختهام. دستانم مسیرِ دستانت را حفظند و گلها، میانِ باغچهی زیر پنجرهات، به خاطر آسمان و بنفشه شهادت عشقم را میدهند. خط به خطِ گامهایت در شعرهایم نجوا میکنند و دیر یا زود تو به من نزدیکتر از لحظهها میشوی.
نسل ساعتها در باور گریه هایم گم شده و شیشهایترین یاس در واگویههایم شکسته. تو در آغوش کدام روز متولد شدهای که اینچنین با دلم پیوند خوردهای؟ دلم برای لمس وجودت تنگ شده و دستانم برای نوشتن از تو. چشمانم پُر از بوی نگاه توست. بگو در کدامین روز میان قلبم شکوفه کردی؟
- ۸۹/۰۲/۳۰
پا در کلبه مجازی شما می گذارم اخساس آرامشی دارم که مسافری خسته در مقصد دارد
غریب نیستم نه با صاحب خانه و نه با حرف های قشنگش چه پنجره زیبایی دارد این کلبه