صدایم کن از خم کوچه ائی آشنا
مسافر غریب | سه شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۸۹، ۰۵:۰۱ ق.ظ |
۴۰ نظر
صدایت میزنم
آرام ٬ بی دلیل...!
برگرد و از سر شانه ات
نگاهم کن !
قرارمان یادت هست ؟
بیقراری هایمان چی ؟؟؟
قرارمان این نبود...
بیقراری هایمان هم...
بی تاب یک نگاه و یک تبسم گذرا ....!!
و سر انگشتی
که به من نشانی از راه دهد
راهم کج کوره راهیست
هرچه میروم به هرسو
بن بست کوچه ایست
بر که میگردم
راه پر پیچ و خم است
نمیرسم به تو
صدایم کن...
صدایم کن از خم کوچه ائی آشنا
به صدای آشنایت
نا آشناترین شده ام
و به نگاه غریبانه ات
غریبه ترین رهگذر ...!!
- ۸۹/۰۵/۱۹
خیلی زیبا بود.