و پاییز سیاه آمد
مسافر غریب | دوشنبه, ۵ مهر ۱۳۸۹، ۱۲:۳۱ ب.ظ |
۲۱ نظر
و پاییز سیاه آمد
چه غمگین مهرماه آمد
دلم ازغصه می میرد
و بغضم در گلو راه نفس را سخت می گیرد
کجا هستی؟ کجاهستی؟
نمی بینی که غمگینم
نمی بینی که تنهایم
تو تنها یاورم بودی
و در این روزگار سخت وانفسای بی باور
تو تنها باورم بودی
دل تنهای سرد من
سپاه غم به تاراج تو می تازد
نشان از می نمی بینم
که با ساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم
صدای نرم باران پیکرم را سخت می کوبد
چرا دیگر نشانی از محبت ها نمی بینم؟
دلم ازغصه لبریز است،صدای استخوان برگهای خشک
در زیر قدمهایم،بگوشم باز می گوید که پاییز است
- ۸۹/۰۷/۰۵