من نشانی از تو ندارم،اما نشانیام را برای تو مینویسم در عصرهای انتظار، به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن، وارد کوچه پس کوچههای تنهایی شو! کلبهی غریبیام راپیدا کن، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگیام، در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است، پشت دیوار دردهایم نشستهام... "به اندازه تمام انتظارها بیقرارت هستم. اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .
زندگی همه انسانها هر روز به احیا شدن نیاز دارد اگر این انسان معنای آنرا بفهمد واین کار فقط از طریق سکوت میتواند صورت پذیرد بخصوص هنگامی که قلبتان اندوهگین وپریشان است سعی کنید بدرون راه یابید درون هز کس پرستشگاه روحانی ومکان مقدسی است که متعلق بخود اوست وتنها زمانی آنرا میتوانی بشنوی که عاشقانه سکوت کردن را یاد گرفته باشی
می فهمم!