من نشانی از تو ندارم،اما نشانیام را برای تو مینویسم در عصرهای انتظار، به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن، وارد کوچه پس کوچههای تنهایی شو! کلبهی غریبیام راپیدا کن، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگیام، در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است، پشت دیوار دردهایم نشستهام... "به اندازه تمام انتظارها بیقرارت هستم. اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .
گریستن یادم بده یادم بده چطور شنا کنم تمام چشمهات را سُر بخورم توی مردمک دست ببرم زیر پلک هات بگردم ببینم عشق کجاست. بعد صدای رادیو را روشن کنم: «به تیر مژگان مزنی تیرم چند». مادرت به عزات به خاکم بکش به باد هوس کردم که خودم را بدرم بغض ناگشوده را. گریستن یادم بده مردی که بلد نیست کجای تو آویزان است مردی که بلد نیست طوری حرف بزند که لب از لبت تکان نخورد مردی که بلد نیست چطور عاشقت شده است مردی که بلد را بلد نیست بی شعور مادرزاد. من توی مویرگ هات خانه کرده ام خانه کرده ام خانه ات خراب جای خون گریه آورده ام خانه ات خراب. مردی که دیگر شعر بلد نیست هذیان بلد نیست به آلتش نگاه می کند گویی به دور دست. ... تف به باد تف به دوردست تف به مردی که گریستن بلد نیست به مردی که نمی داند دوستت دارم را کجای تو بگذارد
که آب از لبت تکان نخورد تکانم بده گریستن یادم بده دیر بجنبی دست گلم را به آب می دهم.
اویاق = بیدار
اویانیش = بیداری