من نشانی از تو ندارم،اما نشانیام را برای تو مینویسم در عصرهای انتظار، به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن، وارد کوچه پس کوچههای تنهایی شو! کلبهی غریبیام راپیدا کن، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگیام، در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است، پشت دیوار دردهایم نشستهام... "به اندازه تمام انتظارها بیقرارت هستم. اینجا زمین است مردمانش رسم عجیبی دارند اینجا وقتی گم می شوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند .
گفتم شبی به مهدی از تو نگاه خواهم گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم گفتم که روی ماهت از من چرا نهان است گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است اگر عنایتی بر این گدا کنی چه می شود مس وجود جان من طلا کنی چه می شود غم فراق و دوریت گرفته سینه مرا اگر که عقده دلم تو وا کنی چه می شود آللهم عجل لولیک الفرج
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.